خودکار کم رنگ

به آموزگار شعر شمال زنده یاد تیرداد نصری

خودکار کم رنگ

به آموزگار شعر شمال زنده یاد تیرداد نصری

شعر

از ارتفاع ِ پل شیرجه بروی

وسط ِ راه تخته سنگ ها

خودشان را نشان می دهند.

یک ،دو ...ده ...تورپ!!!

_:«اُ ه این هندونه هم پوک در اومد لعنتی!».

امّا از رنگ ِ قرمز می توانی

برای شیر ِ آب ِ گرم استفاده کنی

تا یک استکان ِ چای

حضور ِ همیشگی ِ زن را

بدون لکه هایی که به قهوه ای می زند

روی پاهایت به ثبت برساند.

احتمالن انفجار ِ عجیبی پیش روست،

هنوز پشیمان نیستی و

تخته سنگی که برخورد با آن دلخراش تر است را

انتخاب می کنی.

_:«راستی این جنگل کجا می رود ؟».

_:«تا نیمه های راه دنبالش رفتند

تصمیم نداشت جایی برود

امّا می گفتند دَم کرده

ممکن است هوس ِ آب تنی در خزر

 به سرش خورده باشد».

_:«این چه وقت ِ جوش آوردن بود؟».

ختنه ی ِ بچه که عقب بیفتد

هزینه ی ِ یک حوض

که طول و عرض و ارتفاعش را

باید چند وجب بزنی

روی ِ آپارتمانت کشیده می شود.

_:«حالا حتمن باید یک تخته سنگ را بپسندی؟

نمی شود یک بار هم سنگ...».

_:«نه... نه... نه ...

دیگر تمام شد

برنمی گردم

فقط سنگ قبرم را کسی انتخاب نکرد».

_:«کات ...کات...کات...

چی شده بچه ها؟

دیالوگ ها را درست نمی گویید؟

بریدید؟

خب بازی را نگه دارید تا بعد...».

 

۲۰/1/1384 مازندران _نوشهر

نظرات 8 + ارسال نظر
[ بدون نام ] شنبه 24 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 22:07

سلام
خب نمی دونم شما هم مثل من با کمبود وقت مواجه بودید که دست به نقد نبردید یا منتظر بودید که من توپ را به زمین شما بیندازم...!
با این که تازه با وبلاگتون آشنا شدم اما احساس می کنم که با این آپ بهتر ارتباط برقرار کردم
که فکر می کنم اسمش را می شود پیش رفت و رو به جلو رفتن نامید
البته این نظر منه و منم مخاطبی بیش نیستم
احساس می کنم این شعر رو میشه یه نمودار سینوسی فرض کرد قسمت میانی کار به بالاترین حد خودش رسید و اوج فوق العاده ای رو شاهد بودیم که این اوج با شیب ملایمی و به خوبی پایین اومد
البته طوری این شعر به پایان رسید که خودش می تونه یک اوج یا قله در نظر گرفته شود ولی به هر حال من این تکه را به عنوان اوج این کار زیبا انتخاب می کنم
_:«راستی این جنگل کجا می رود ؟».

_:«تا نیمه های راه دنبالش رفتند

تصمیم نداشت جایی برود

امّا می گفتند دَم کرده

ممکن است هوس ِ آب تنی در خزر

به سرش خورده باشد».

_:«این چه وقت ِ جوش آوردن بود؟».

ختنه ی ِ بچه که عقب بیفتد

هزینه ی ِ یک حوض

که طول و عرض و ارتفاعش را

باید چند وجب بزنی

روی ِ آپارتمانت کشیده می شود.

موفق تر باشید

احسان مهدیان یکشنبه 25 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 14:52 http://hojum.blogfa.com

سلامی گرم و صمیمی به خاطر کامنت های ارزنده و تعهد و تلاش دوست عزیزم برزو علیپور .
...
هر شعر ممکن است وجوه متفاوتی از حقیقت را بروز بدهد ممکن است هر ازچندی باعث تحول در رفتاری از هنجارهای پذیرفته گردد.
پس هم می شود رفت داخل متن شنا کرد و هرچی در آمد گفت و هم می شود خوانش کرد و هم آنالیز نمود .
در رابطه با این کار هم من در این کامنت می پردازم به موسیقی کار :
اوزان عرووضی و نوع تاثیر گزاری آن به خاطر شدت موسیقایی وجوه زیبایی شناهتی دیگر آثار را تحت تاثیر قرار میداد و گاه باعث میشد که صرف داشتن همین ویژگی شعریت اثر تایید شود .
در این دست آثار جایگاه موسیقی کجاست ؟
موسیقی به جای حضوری پر رنگ و زیر سایه کشیدن عناصر کلیدی دیگر با همان طبیعت خود در اثر حضور دارد ( سیاق طبیعی کلام همراه با موسیقی ) این از سهم استثنایی موسیقی و حذف توان زبانی و ساختاری و حتا معنایی کاسته و باعث گشودن گستره ی تازه ای از زیبایی در مقابل چشمان مخاطب می شود .
موسیقی این شعر را به خاطر احترام به اجزاء دیگر موثر در ساخت اثر دوست دارم .
نمی توانم حضور صداهای متفاوت و درگونه را متمایز از صدای راوی اول نادیده بگیرم و این هم یکی از نعمتهای موسیقی طبیعی در کلام شعر است .
اجازه داده است صدا با هر گفتمان موافق یا مخالف ( اصلن مهم نیست ) تنها به عنوان صدا که خود مبین وجود دمکراسی در مناسبات و روابط این متن است جولان بدهد اگرچه در یک پرانتز خاص . وجود صداهای متعدد کارناوالی به گونه ای نمایشی در اثر نمود دارد و این هم از یکی از وجوه ممتاز این کار است .
بر عکس بعضی دوستان که آثاری با مولفه های سینمایی را مربوط به دهه های گذشته دانسته و تنها مدعی استفاده ی ابزاری ازآن هستند من تلفیق هر نوع تکنیکی که نتواند به اثر موجودیتی تازه تر و نوین بدهد استقبال کرده ام و این اثر ازجمله ی همان آثاراست .
طبیعی هم به نظر می رسد که آثار تولید شده ممکن است دارای نقاط صعف و قوت باشد اما نمی توان خصوصیت منحصر به فرد چند صدایی را در آن نادیده انگاشت .
چی شده بچه ها؟

دیالوگ ها را درست نمی گویید؟

بریدید؟

خب بازی را نگه دارید تا بعد...».


هجوووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووم

رز یکشنبه 25 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 22:02 http://shabeshear.blogfa.com

جناب علیپور عزیز
با سلام .
بگذارید با اجازه شما اول یک درد دل بکنم تا بعد . نمیدانم چه اتفاقاتی افتاده عمدی یا سهوی که خدا کند مورد دوم صحت داشته باشد ،سایت بلاگفا را فیلتر کردند . با ir هم که وارد شوی باز برای کامنت گذاری مشکل پیدا میکنی .امشب آمدم که هم سری به دوستان زده باشم و هم پست جدید را بگذارم که دیدم بله ! آمد به سرم از آنچه میترسیدم . نمیدانم اما دعا میکنم مشکل از اکانت من باشد . شما هم دعا کنید که در غیر این صورت (اگر مشکل حل نشد) شاید به محله شما آمدم .
اما در مورد پست اخیر شما :
احساس کردم با تصاویر متعددی روبرو شدم ( که البته در کارهای قبلیتان هم نمود داشت ) که این بار مثل چند برداشت متفاوت از یک موضوع یا بهتر بگویم مثل چند پرده یا چند اپیزود متفاوت کنار هم چیده شده بود .
و تنها چیزی که این ارتباط را پیوند میزد همان سقوط بر تخته سنگ بود که به نوعی تکرار میشد( با بیان متفاوت )
و شاید هم فقط سنگ ... یعنی شبیه کارها ی نمایشنامه ای یافتمش که تنها تفاوتش این بود که شماره نداشت .
اما روی هم رفته با آهنگ دلنشینی کار را پیش بردید که حس را نوازش داد و به دل نشاند . و یک سطری بود که عجیب دوستش داشتم و حس ریسک پذیری را خوب و با بیانی شاعرانه تحریک میکرد « تخته سنگی که برخورد با آن دلخراش تر است را / انتخاب می کنی. » کاش همیشه اینطور باشد و نترسیم ازنگاهمان و به قول شما پشیمان هم نشویم از انتخابمان .
صراحت لهجه من را به بزرگواریتان ببخشایید .
برقرار باشید .

جلیل صفربیگی چهارشنبه 28 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 11:14 http://varan.blogfa.com

سلام.ممنون از نظر ارزشمندتان.

حمید رضا عرفانی فر شنبه 31 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 01:50 http://erfanpoem.persianblog.com

سلام بر جناب علیپور.
_:«حالا حتمن باید یک تخته سنگ را بپسندی؟

نمی شود یک بار هم سنگ...».

_:«نه... نه... نه ...

دیگر تمام شد

برنمی گردم

فقط سنگ قبرم را کسی انتخاب نکرد».

اینجایش را خیلی پسندیدم .دستتان درد نکند.البته دلتان.
امید وارم دعوتم رو بپذیرین .
ضمنن.با اجازه لینکتون کردم تا بیشتر بهم سر بزنیم.
ممنون.
اگر زنده ماندم...خدا...

مهرداد سنجابی یکشنبه 1 مهر‌ماه سال 1386 ساعت 01:51 http://mm26nn30.persianblog.ir

سلام
جناب علیپور قبلن نظرم را درمورداین شعرزیبانوشته بودم . شاید چندماه پیش . شعر از دیدمفهومی بسیارعمیق ودلنشین است اما کم تصویر . از :راستی این جنگل ... کار شروع بع اوج گرفتن میکند . به زیبایی هم تمام میشود. استفاده مناسب از تخته سنگ را میپسندم . وپاین بندی زیبایش را از کات به بعد که تکه های پازل را در ذهن مخاطب کامل میکند.در ضمن بروزم با کاری که بیشتر خبراست تاشعر.
قلمت سربلند.

شرقی دوشنبه 2 مهر‌ماه سال 1386 ساعت 12:20 http://www.minaseresht.blogfa.com

سلام بر خودکار کم رنگ

وای بازم به دیدن یک نمایشنامه و تئاتر زیبا دعوت نه نه دعوت نه خودمو میهمان کردم ...

در تمامی لحظات خوانش شعر شما بخصوص هنگامی که سخن از تخته سنگ و حتی خراش کردید احساس کردم دارم با شما رهسپار می شوم در جنگل بر خورد به سنگ شاید به یک کلبه رسیدن و حتی قهوه نوشیدن و لکه ....

بسیار زیباست همیشه موفق باشید و گاهی به برخی کلبه های فقیرانه هم سری بزنید ثواب دارد ..

تیرداد نصری سه‌شنبه 3 مهر‌ماه سال 1386 ساعت 21:19 http://nasri2.blogfa.com

یاد داشتهای من وبرزویه فرخ سیر .........در باره خواندن در زمانی - خواندن همزمانی
و دریافت ماقبل سوسوری - در یافت رولان بارتی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد