خودکار کم رنگ

به آموزگار شعر شمال زنده یاد تیرداد نصری

خودکار کم رنگ

به آموزگار شعر شمال زنده یاد تیرداد نصری

شعر

 


 

عروسکی در دستت

خرس ، میمون

یا هر اسمی که دوست داری.

جلوی چشم ات پشتک و وارو می زند وُ

 می خندی ، تا اشکت می ریزد.

حوصله که نداری

چقدر روزها برایش کسل اَند

(در بوفه ای  که او را از تو جدا می کند).

مدام چشمش

_هر اسمی که دوست داری_

با دیدن تو برق می خورد

که هِی به ساعت و تلفن نگاه می کنی.

و خواهری که بی مقدمه وُ

به زور خودش را در کادر جا می دهد وُ

بیشتر دلت را به تپش می اندازد.

_:"زنگ نزد؟...نوبرش نیست...یکی دیگه "

و سکوتی که دیوارهای اتاق

از چهار طرف دارند تو را خفه می کنند .

شاید تصور روزهای بدون او

شانه ات را می لرزاند ،

شانه ات را می ریزاند.

چقدر بوفه دست و پای عروسک را بند می آورد.

توی دل تا بخندی

پشتک می زند وارو می زند

اَصلن قلب هر اسمی که دوست داری

فقط تو می زند.

...

چند خیابان

که پایین و بالایش مهم نیست

موبایل در دست

بی خیال ساعت هایی که گریه می کنی

با دوست دختر جدید

درکافی شاپ اُرد می دهد.

خرس ، میمون

هراسمی که دوست داری

عروسکی در دستت.

                                                                    

                                                     14/5/1384_نوشهر _مازندران