مجسمه ی ِ آزادی در عملیاتی انتحاری
روی ِ پل ِ «سان فرانسیس کو»
در روز ِ دوازدهم مسلمان شد وُ
ستاره های ِ داوود
درمرخصی، کنار ِ «دیوار ِ توبه»
به سلامت ِ برج ها
در کتاب ِ «عهد ِ عتیق» خطری نمی رسانند.
که «ملا عمر» چشم ِ دیدنش را ندارد.
با شرکت ِ کابل
در فیلم های ِ سوخته، دوربین ِ شکسته
دخترهای ِ بدون ِ نقاب
درخانه پیر می شوند وُ
در کوه های ِ «تراوورا»
عصای ِ «بن لادن» را گم می کنند وُ
«دوست محمد»
هزار و سیصد و هشتاد و چهار بار وُ
شش سال پای ِ چهار سالگی اش را
روی ِ مین جا گذاشت وُ
پدر و برادرش را در مزار.
«احمد شاه مسعود»در«پنجشیر» همیشه بایگانی شد وُ
سر بازهای ِ هم جنس باز
اچ آی وی وُ دلار مُسری...
که سایه ِ «شاه دانه»
زمین ِ گندم زار را می سو زاند وُ
سینما «بغداد خرابه ای بی پناه»را پخش می کند.
تا نفت جیب ِ شیطان را گشاد کند وُ
درخیابان ها کاسه و دست فراوان شود.
که نطق ِ «بن بوش»به لهجه ی ِ «جرج لادن» وُ
سربازانی میخ و تخته شده
داخل جنگلی از صلیب به خط شوند.
۱۱/3/1384_نوشهر_مازندران
سلام
ترسیدم فکر کردم زلزله اومد
خوندم البته دو بار خوندم ولی بازم بعضی جاها رو نفهمیدم
به روزم با خبر چاپ کتابام
و یه ترانه
منتظرم
سلام
جالب بود
اما شعرش خیلی کمرنگ بود
به نظرم رسید انبوهی از کلمه و معنیه مه عین یه آبشار کوچولو رو آدم میریزه
شایدم مضمون اینطور ایجاب کرده
-
-
منم بروزم
-
-
-
صدای دریا را توی پاکت می ریزم
با لبخندهایم
پست می کنم
پستچی ها همیشه خوش خبرند برای تو
-
راستی
اول شدم !!!
سلام خودکار کم رنگ
این کار البته با یه خودکار پر رنگ نوشته شده... ولی باید چند بار بخونم... در خوانش اول تنها با چند سطر تونستم ارتباط برقرار کنم
دخترهای بدون نقاب
در خانه پیر می شوند و ...
سلام دوست خوبم
ای وای نمی دونستم شعر جدید سرودید از حضور در جشنواره زیبای شعر شما خیلی عقب موندم !!
نمایشنامه نوشتاری بسیار زیبای شما دوباره بن لادن ، چهره بوش و .... انگار خواستید محکم تر و اصیل تر این چهره ها رو بشناسانید استادید در این عمل استاد ....
همیشه تشنه خوانش اشعار خاص شما هستم دوست خوبم
پایداری شما آرزوی من
ضمنا ممنونم شما بازم منو با حضور به موقع خودتون شرمنده کردید ... من منتظر نظر خوب و مهربان شما هستم خوشحالم شما خواننده بلاگ من هستید جدی عرض می کنم اصلا اهل اغراق نیستم به داشتن دوستی چون شما به خودم می بالم .
سلام خوبید؟
ممنون که به من سر میزنید
خواستم بگم
کاراتون زیبا اما خیلی لغت داره و در پس اون خاطره ها و تصاویر متعددیست که .............
شاید من اذیت شدم
یا حق
ای بیچاره مجسمه ی آزادی! خیلی دیده ام که توی کارها میاید و تغییر شکل هم میدهد. گروه متالیکا هم تصویر آن را در حالی که در غل و زنجیر است به تصویر کشیده اند. چیزی که به عقیده ی من به جوهره اش نزدیک تر باشد. اما همه ی اینها به کنار باید بگویم خب کارتان یک کار مفهومی است تا جایی که بنده رویت کردم. به شخصه آثاری که اینگونه با جهان برخرد میکنند(به نقد جهان میپردازند) توجه مرا به خد جلب نمیکنند.
اسامی خاص در کارتان زیاد است. من نمیدانم شما دقیقن برای کدام قشر مینویسید. نه به یک عده از شاعرهای شمال که برای همه مینویسند نه به شما که برای عده ی انگشت شمار مینویسید.
خیلی دیده ام در کارهایتان که سعی میکنید میان اشخاص و اسطوره های سرزمین های مختلف ارتباط برقرار کنید. تلاش خوبی است. تا چه شود و چه پیش افتد. میدانم که در این تلاش هایتان نمونه ی خوب دیده ام. مطمئنم. حالا یادم نمیاید. ولی در این کارتان این تلاش عقیم مانده. شاید هم قضیه برمیگردد به عدم شناخت من نمیدانم. شاید هر دو گذینه صحیح باشد. شما گذینه ی دیگری سراغ دارید؟ اصلن این مطلب انحرافی است و جواب ندارد. ولی یک چیز را میدانم و آن اینکه قضیه ی بوش و لادن بسیار عمو میباشد است.
مرخصی ستاره ها- ستاره و برج دو پهلو- کابل و دختران بدون نقاب-بایگانی شدن در مزار و جنگلی از سلیب توصیفات بدیعی بود که چشم هر خاننده ای را خیره میکرد.
مجال تنگ است. شما هم که کلاس ها نمیایید. این محرومیت برای ما تاکی؟
پرسیده بودید جایزه برده ایم؟ داوری در بخش داستان معقول تر است. به دلیل حضور داوران معقول تر و تکنیکی تر. شهلا مقام دوم شعر را آورد. من دریافت کردم جایزه اش را. خدش تهران بود. همه فکر میکنند من برنده شده ام.
هیچ چیز مرا به اندازه ی برنده شدن آقاجانلو در شعر فارسی متعجب نکرد.
سلام خودکار کمرنگ عزیزم
از لطف بی شمارت ممنونم . و سرشار از سخن . اما سکوتی به لب جنباندم تا از دهان ِ دیگران دلیل بردارم .
برزو عزیزم . شعرت در نحله ی خودش زیباست . من این سبک شعر نوشتن را خوب می دانستم . و می دانم .
و می دانم چقدر دشوار تر از نوشتار ِ ساده الهضمی است که رایج .
اما برزو جان باید عقب گرد کنی . و باید عقب گرد می کردم . مردم از ما چه می خواهند ؟ مردم شعر می خواهند برای چه ؟
برای ِ آرامیدن در آغوشش ؟
حتی آنها که ادعای پیشرو بودن داشتند زیر ِ شعر هایی خوابشان برد که به معنا نزدیک می شدند . و نظریات ِ چرندشان
را هنوز البته ترویج می کنند و خود طوری دیگر عمل می کنند .
مخاطب امروز تنبل است خودکار جان . من شعرم را بالشت می کنم زیر ِ سرش . تو هم پتو را بکش !
ما باید با این مردم مهربان باشیم .
استلاحاتی نظیر «خطر رساندن» که در آن فعل معنی استلاحی خود را به رخ می کشند به شعر لطمه می زند.
البته اگر قرار باشد شعری در کار باشد که گمان می کنم هدف این قطعه نبوده است و به جای شعر در سدد بیان مطلب است و رساندن معنی ی بیرونی اما چرا ان را به صورت تقطیع شعری نوشته اید جای سوال و تعجب دارد.
با ارادت.
سلام
دیروز کامنت مشکل داشت نتونستم نظربدم .
شعرت شعر سختیست گویی مخاطب را به مبارزه میکشاند تا با دست وپنجه نرم کردن با وی خودرا ( آنهم نه تمام خودرا) به مخاطب بنمایاند. زبان شعر همان زبان مشخص شده و فرم گرفته برزو علیپور است بطوریکه اگر بدون نام سراینده هم دوستانی که تو را وشعرت را مشناسند براحتی میفهمندکه این کار اثر علیپوراست اما سختتر از خیلی از کارهای قبلیست .من نمی توانم اسم این سخت بودن را مبارزه برعلیه مخاطب تنبل و راحت طلب بدانم .بارها برایت نظرم را نوشته ام ورسالتی را که قلم برعهده آفریننده گذارده است . من دوست ندارم از شعرهای بسیار زیبای علیپور فقط عاشقان ادبیات و ضجرکشیدگان شعر و آنانی لذت ببرند که شعر نانشان است وآبشان و هوای نفس کشیدنشان . دوست دارم شعر علیپور را همه بخواننند و لذت ببرند. حتی آنهایی که شعر را برای اولین بار مزه مزه میکنندو باید با کارهای خوب اما کمی سهل الوصول تر شاعران متفکر و مسئولیت پذیر به این وادی عاشقانه آغوش بسپارند. من نگران آنهایی هستم که بدام شاعره های تین ایجر پسند و مافیای حریصشان می افتند. واما شعر : چفدر لذت بردم از خواندنش هر چند به تمامی نفهمیدمش اما هر بندش به تنهایی بندازبنداحساسم جداکردو ازخودبیخودم کرد. خواستم تک تک نقدکنم کارت را اما حیفم آمد چون همه قسمتها دزیبابود در کل از احمد شاه مسعودبه بعدشعربرایم جذابتر و عزیزتربود. بینش عمیق سراینده بر کل شعر حکمفرمابود.
سلام آقای علیپور عزیز
ببخشید که همیشه دیر می رسم به این همه خلاقیت ...
از حضور و نظر کارشناسانه تان هم بی نهایت سپاسگزارم ... چون فرصت تشکر نداشتم در ذیل کامنتی که محبت کرده بودید نهایت سپاسم را از لطف و وقتی که گذاشتید ابراز داشتم ...
انقدر حرف برایتان دارم بعد از این مدت که اگر بنویسم مثنوی هزار من می شود و سرتان را درد خواهد آورد پس می گذرم ... اما یک حرفهایی را باید بگویم ...
اول اینکه ... قالب نو مبارک ... چه آرامشی را حکمفرما کردید !
دوم اینکه داشتم با اجازه کامنتها را می خواندم که ... نفهمیدم چرا غلطهای تایپی نویسندگان را اصلاح نمی کنید ... اصطلاحات را می گویم ... من بودم که اصلا فکر ناراحتی نویسنده اش را نمی کردم ...
سوم اینکه شعر :
دغدغه های اجتماعی شما همیشه برایم قابل تحسین بوده و هست ،اما ... با صراحت بگویم ، چرا بیشتر اوقات فقط برای خودتان می نویسید ؟ چرا من هرچه بیشتر در لایه به لایه این تصاویر می گردم بیشتر گنگ می شوم ؟! چرا برای لذت بردن از کارهای شما باید قطعه قطعه اش کرد و چشید ؟
اصلا سلامت برجها در کتاب عهد عتیق یعنی چه ؟ نفهمیدم تقابل بین مسیح و یهود بود یا من اشتباه می کنم و... اصلا بگذریم ...
می دانید من چه فکر می کنم ... برای فهمیدن ذهن سیال شما باید هم سیاست را خوب دانست ... هم تاریخ را ... هم جغرافیای کل کره زمین و احیانا فضای پیرامون را ... هم همه علوم مرتبط را ...
اما از همه اینها گذشته همیشه بین این همه تصاویر، چیزی برای لذت بردن هم پیدا می شود .از همان بند بعدی تکلیفمان با همه شعر مشخص شد ... کابل و همه اتفاقاتش ... مقدمه کمی ثقیل بود ... بقیه کار لذت بخش ... با نظر جناب سنجابی هم کاملا موافقم ... چه خوب که شما را از قلمتان می توان شناخت !قلم سختی که ادراکش فقط کمی وقت می طلبد و خرسندم که اوقات خوانشم را این چنین سپری می کنم !
بیش از این اگر پیش بروم خدا می داند به چه جاهایی برسم ... از خستگی است دیگر !خواهید بخشید که نظرات کاملا شخصی است و جای تامل آن چنانی ندارد ! ما هم همیشه خواستار موفقیت روز افزون و بیشتر شما هستیم .
شاعرانگی تان همواره مستدام .
برزوی عزیز!
به حق گفتی در باره کارهات زیاد ننوشته ام. چه بگویم ؟
در مورد این شعر باید بگویم که از رویکرد تو به نام ها و نشانه های فرهنگی - سیاسی و اجتماعی روز خیلی خشنود نیستم. چرا ؟ چون تو با رویه ی این ها تماس گرفته ای در شعرت و این سبب شده کارت خاصیت ژورنالیستی پیدا کند . بعد این که این قطبی دیدن و سیاه وسفید دیدن است که علت این مشکل شده به گمانم . تو بی پروا از نمی دانم شیطان و بوش و ... استفاده می کنی و این شعرت را بی خاصیت ( می بخشی که صریح می گویم ) می کند . جرح و زخمی نزده ای بر این نشانه های آشنا .کار کرد تازه ای نکشیده ای . من انگار دارم حرف های گوینده ی اخبار تلویزیون ایران را می شنوم ؛ منتها بزک شده ش را... شاید حواست نبوده باشد . از تو کار های خلاق تری خوانده ام رفیق خوبم.
..
..
..
اما در باره ی خواندیدنی ها بگویم که در این کارها کلمه کنار کذاشته نشده .هست و چه بسا نیرومند تر از پیش و اصلن از کلمه است که تصویر و رنگ در خواندیدنی به سخن در آمده اند.
سلام برزو
سلام زنجان
سلام شعر
... به نظر نمی رسد که برزوی شاعر در این شعر حضوری داشته باشد حال ایینکه این حضور روایی باشد یا هر چیز دیگری و به نظر می رسد که استفاده ات از کلمات فلسفه ی خاصی را نداشته ( کلمات سرراهی ) و به نحوی آمده اند که آمده باشند .
عنصری که امروز هم بحثش در جایی بود در گیلان و باز هم بدرون نتیجه باشد . به کارگیری اسامی آن هم در این سطح وسیع چه کار توانسته اند بکنند بدون آنکه گستره ای تشکیل دهند چه در درون و چه بیرون از متن .
اینها را داشته باش
سلام
آنچه که در این متن به شکل بارزی چشمگیر است استفاده از اسامی خاصی ست که تقریبا بدون دلالت مشخصی به کار برده شده اند و این به این معنا نیست که دلالت های بیرونی ندارند . مقصود من پیدا کردن دلالت کارکردی در خود اثر است. و به همین دلیل ما آنها را بی ثبات و معلق حس می کنیم اما اگر این بی نظمی ها و بی ثباتی ها را بازنمائی از دنیای پیرامون بدانیم گزاف نگفته ایم چرا که همه عناصر این متن علیرغم حضور خود به گونه ای هستند که گوئی نیستند.
اما آیا می توان گفت این ویژگی متن را از شعر بودن دور کرده؟ آنوقت باید یک سوال کلیشه ای را تکرار کنیم که تعریف شما از شعر چیست؟!
به جای پرداختن به۸ این سوال می گویم به نظر من شعر در جائی شکل می گیرد که ما عناصر را به سمت کارکردی تازه سوق بدهیم . مثلا:
مجسمه ی ِ آزادی در عملیاتی انتحاری
روی ِ پل ِ «سان فرانسیس کو»
در روز ِ دوازدهم مسلمان شد
اما آیا این شیوه غیر منتظره گی در سراسر این متن ادامه یافته است ؟ از نظر من در ادامه ما کمتر با این تکنیک مواجه هستیم در نتیجه اثر کم کم به سمت کسالت و خامی پیش می رود.
اگرچه دغدغه های سیاسی شما قابل توجه است اما من به عنوان یک مخاطب خاص از خودکار کمرنگ انتظارات شعری بیشتری دارم.
درود بر دوست خوبم
ساخت شعر تا آخر یک دست و مناسب است / فضای کلمات شعر با آگاهی کنار هم چیده شده اند و معانی متفاوتی را با استفاده از نام ها و اصطلاحات به وجود اورده است که یکی از نقاط قوت شعر است. اما کمی نگاه عصبی و اید ئولوژیک که در شعر جاری است مخاطب را آزار می دهد . همین نگاه بار عاطفی شعر را کاهش داده و حس شاعرانه را از متن گرفته .
جاری از عشق باشی دوست خوبم
با یک طرح به روزم
سلام دوست عزیز
به روزم اگر چه دیر
این را تمام مردم برلین نوشته اند..
شعر زیبا بود اما قرن ۲۱ ،تنبلی تدریجی مردم، مشکلات کاری و اقتصادی و فقر، تفکر گریزی اخیر ایرانیان دوست داشتنی و این همه حجم از مطالب نیازمند به تفکر یکجا؟ مخاطب عام پس میزنه
شایدم نه
ولی خب میگن عاشقی و کوری !!!
راستی سلام شما سناریوی فیلم نوشتین یا شعر البته قشنگه ها مرسی
به منم سر که می زنین
منتظرم
این شعرمحصول لحظه ای جوشش است که باید شعری سروده می شد وشاید شاعر بی حوصله تر از آن بوده که بگذارد مجسمه ی آزادی در شعرش سقوط کند یا ستاره های داود سوسو زنندو... و این بی حوصله گی وقتی به خواننده تسری یابد گمان می کند که شعر سختی می خواند. دایره ی وسیع واژگانی در محدوده ی اسطوره ها و آثار تاریخی وشخصیت های سیاسی باعث سرریز این کلمات و وفور نشانه و عدم هارمونی کلی موسیقی وزبان در شعر شده است.زمان فعلها از ماضی به مضارع و بالعکس در نوسان بوده ومتن را به جملات خبری سانسور شده ی پیاپی که به صورت چند رسانه ای ارائه گشته وسر و دمشان چیده شده بدل ساخته است. شاید بشود این شعر راهم خیلی خلاصه کرد وهم خیلی گسترش داد و به هر حال هنر عرصه ی تجربه است و شاید یک روز شاعر ها هم خواستند اخبار بگویند ؛ مقاله بنویسند؛ یا چه می دانم ... .
این شعر در رعایت اقتصاد واژگان و تصویرهای بسیاربسیار فشرده عالی عمل کرده وسردرگمی امروز را در باران اسطوره های خیالی و تاریخی وسیاسی و تعلیق همه وقت و همه کس وهمه جا و شکستن هرچیز به خوبی نشان داده و نمایاندن ورهاکردن کلماتِ خیلی باشخصیت شاید دهن کجی به مفهوم«کاراکتر» در اجزای نمایش ژورنالیستی زندگی دوره ی ماست.
... ومن چقدر خوشحالم که پس از مدتها شعری خواندم که «دیگر» بود.
سلام خسته نباشید واقعا باحال بودن شعر هاتون به غیر از شعر سرباز ی شعر های باحال دیگه هم بگید خیلی باحالید شعرهای جدیدتون و اگه میشه برام میل کنید.