خودکار کم رنگ

به آموزگار شعر شمال زنده یاد تیرداد نصری

خودکار کم رنگ

به آموزگار شعر شمال زنده یاد تیرداد نصری

شعر

نگو نیامدن  بر سر ِقرار

به چشمک  ِ عروسک ربط دارد .

روی ِ صندلی ِ پارک کسی ذله تر از آن است

که با بستنی ِ آب شده

کاسه کوزه را پای ِ ترافیک بشکند .

حتا اگر عروسک هنگام ِ پریدن با چتر

رعد و برق را به خانه بیاورد

مورچه هوس ِ رفتن به میهمانی ِ اسکیمو

بر سرش نمی زند .

شناسنامه را هم دست کاری کنی

کوه ِ یخ برای ِ مسافر  ِ بی بلیط جا ندارد .

حالا بید به کنار

در باز کنی

دیوانه ها درخت می شوند

تا اتوبوس زیر آفتاب دراز نکشد وُ

نیم کره ی ِ شرقی ِ چشمت

اسیر  ِ جبهه هوای ِ موسمی

از ترکش  ِ زبان ِ رهگذر ها

لای ِ خاطره های  ِ چفیه ای پنهان شده

با نصفه پلاکی مفقود الاثر

مربوط به دوران ِ ماقبل ِ ...

از آسمان ِ سیاره ای مجاور

داخل ِ تاکسی ِ دربست فرود می آید.

دیگر نگو نیامدن ِ سر  ِقرار

به دست خط ِ توی ِ شناسنامه ربط دارد.

بید به کنار

شرقی بودن ِ چشمت را

 کجا پیاده می کنی ؟

   13/4/1385_زنجان

نظرات 15 + ارسال نظر
رها پنج‌شنبه 9 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 23:04 http://alipour342.bolgfa.com

سلام
با اینکه تاریخ شعرتون به دورتر ها میرسد من راحت تر مفهممش و نفس میکشم
چقدر ........
زیبا بود
اما بخش پلاک و اینا وصله شده بود
در کل جالب بود هر چه گذسته محافظه کار تر شدید یعنی با مقایسه فهمیدم
به قول شازده کوچولو آدم بزرگا..............
به من هم سر بزنید آپم با دو کار
خوشحال میشم واسه هر ۲ نظر بدید
یا حق

شرقی شنبه 11 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 08:56 http://www.minaseresht.blogfa.com

سلام

دوست خوب من ، شعرهای شما رو دوست تر دارم چندین بار بخوانم و می دانید که

به یک بار آمدن بسنده نمی کنم و چندین بار باز خواهم گشت و باز خوانی خواهم کرد...

بلیط دائمی گرفتم برای رویت اشعار و تصویرگری های شما ...

نیامدن سر قرار ... ربط ندارد ... ترافیک هم نمی تواند توجیه مناسبی باشد ...

ترکش زبان رهگذرها فقط !!!!

ایکاش برای پیاده کردن شرقی چشم ها می توانستیم مناسب ترین ...

گفتنی ها را شما به زیبابی روایت کردید ... من تکرار کردم و خواهم کرد ..

کارشناس نیستم اما شعر رو دوست دارم ... فلذا جسارت می کنم و نظر می دهم

تحلیل هرگز !!! نظر و دیدگاه من نسبت به شعر خواندنی و درک کردنی شماست .

مانا باشید و تا همیشه شاعر .

سطرگریه یکشنبه 12 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 17:44 http://http ://satregerye.blogfa.com/

سلام
خوشم می آید شعرهایی که در زمینه ای عاشقانه حرف های دیگری-سیاسی و اجتماعی و......می زنن و کارهای شما از این دست اند
با اینهمه گاهی اوقات دسترسی به کنه شعر شما دشوار مینماید و این شاید به دلیل استفاده از عناصری است که بدون راهنما و علامت وارد مسیر این رودخانه می شوند

شاید سهل و ممتنع پسند بودن سلیقه ای ام باعث میشود از درک قسمتهایی از شعر درمانم

سرفراز بمانید

مهرداد سنجابی پنج‌شنبه 16 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 01:11 http://mm26nn30.persianblog.ir

سلام
شعر زیبایی بود وبازهم سخت الوصول . چندبار خواندمش باید چندباردیگرهم بخوانمش . در کل بازهم معتقدم نمیتوانم روایت خطی شعر رابطور کامل بفهمم. اما شعر سرشاراز تکه های زیبایی است که پازل شعری ات را تکمیل میکند. تکه هایی که هرکدام به تنهایی شعری عمیقند. نکته قابل توجه در این شعر این بودکه تا اواسط شعر مخاطب کوچکترین حدسی نمیتواندبزندکه ارتباطی با جنگ و مشکلات ودردهای تکان دهنده بعدازآن دارد وفقط میپنداردکه با یک عاشقانه اجتماعی مواجه است . من همیشه شعرهایی را که به مخاطب ضربه میزنند دوست دارم . نکته زیبای دیگری که در شعر موج میزند استفاده از عناصر وواژه های تخصصی جنگ در روایت غیر جنگی شعر است که مخاطب را ناخودآگاه به جنگ و فضای جنگ و مقصود سراینده هدایت میکند. (جبهه هوای سرد- ترکش زبان رهگذرها- اسیر ) سئوال پایانی شعرهم برایم جالب توجه بود.

آرتو جمعه 17 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 12:12 http://artoor.blogfa.com

.................
...........................سلام
.................خواندن اینگونه شعرها به سختی ممکن است
............................و ممنونم که هیچ وقت به من سر نمی زنی!
.......................................
..................اما این شعر به دلم چسبید
.........................حرکت
..............................منظره
.....................................تصویر
...........................................مکث
......................................................هوا خوری
.....................و خیلی چیزهای دیگر
.............مگر ما چه چیزی می خواهیم.

نرگس شنبه 18 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 11:56 http://www.sedaie-delam.blogfa.com

سلام
چقدر سخت میشود از شعرتان سر در اورد !!!

مستان دوشنبه 20 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 19:21 http://www.mastan_433.persianblog.ir

لذت بردم شعر متفاوتی بود............
بروزم بیا به کویر

سید حکیم بینش چهارشنبه 22 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 22:19 http://binesh124.blogfa.com

سلام بر شما فرهیخته گرامی شعر زیبای تان با زبان روان و صمیمی تان آدم را به ذوق می آورد.
موفق باشید.

اوهامـ جمعه 24 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 10:07 http://oham17.blogfa.com



خیلی وقت بود نیومده بودمـ این جا ؛ چه تکانده شده !


در مورد کار چیزی که بیش تر به نظرمـ رسید ذهنیّت قابل قبولش بود ؛ ضمن این که انگار " ترکش ِ زبان ِ رهگذر ها/لای ِ خاطره های ِ چفیه ای پنهان شده/با نصفه پلاکی مفقود الاثر" به کار تحمیل شده بود.


همیشه هفت سر سفره جنسش از سین نیست
جواب بعد دعاها همیشه آمین نیست
برای لحظه ی تحویل سال من لطفا"
کسی دعا نکند چون خدا دهن بین نیست!...


سپاس ...

فاطمه قائدی شنبه 25 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 14:00 http://ghaedifateme.persianblog.ir

سلام دوست عزیز
کار زیبا یی خوندم از شما و البته چند بار خوندم
کاش شما که جاها یی اینقدر زیبا و روان می گویید خود را درگیر پیچشهای زبانی نمی کردید
من هم به روزم با معرفی چند شاعر تشریف بیاورید با نقد

رویا ابراهیمی یکشنبه 26 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 02:54 http://baraneroya.blogfa.com

سلام اول فکر کردم با یه شاعر عاشقانه طرفم ولی بعد همون مضمون جنگ و مصایبش که همیشه در کارهاتون نمود داره رو پیدا کردم عید پیشاپیش مبارک وراستی منتظر حضورت هم می مانم

رویا ابراهیمی یکشنبه 26 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 02:55

یادم رفت بگم می خواستم بگم زیبائی کار شما در این تلفیقهای ظریف نهفته است زنده باشید

پیام سیستانی سه‌شنبه 28 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 13:45 http://www.psistani.blogfa.com

برزوی عزیزم

به گمانم هر شعری تازه ای که متولد می شود جهان چهره ای تازه تر می یابد و پستوهای جان و جهان زبان آشکارتر می شوند . شاید با هر شعر تازه جهان کمی جوان تر شود و شاعر پیرتر .

شعرت را سه بار خوانده ام و به آنچه برایم جالب تر بود صیقل خوردگی و نرمای زبان و نیز چیزی بود که ته سینه ی زبان می لغزید و زبان را از یک نفسی ، زمختی و تنگ جانی به سمتی دیگر که شاید بتوان آن را شعریت ِ زبان نامید ، می کشاند. شعریتی که نخستین اصل ، بنیاد و شالوده ی شعر از ناشعر است .

به گمان من هر روز که می گذرد شاعر لاغر تر می شود و زبان تنومند تر . آفرین برزو . رهت را از میان سنگلاخ ها خوب جستجو می کنی . از یاد نبریم که قدم زدن در سنگلاخ ها بسی دشوار تر از راه رفتن در زمینی صاف است . در سنگلاخ های زبانی قدم بزن اما تلاش کن تا سنگلاخ ها شکل قدم هایت را تغییر ندهند . دست مریزاد . باز هم می خوانم .

راستی بنده نیز با احترام شما را به خواندن غزلکی ناچیز دعوت می کنم .

ارادتمند شما : پیام سیستانی

داستانسرا(عمولی) شنبه 4 خرداد‌ماه سال 1387 ساعت 12:10 http://www.amoooly.blogfa.com

باسلام.وبلاگتون جالبه.موفق باشید.شعرتون را چندباره خوندم ودر مرتبه آخر لذت بردم.موفق باشید

شهاب دوشنبه 19 اسفند‌ماه سال 1387 ساعت 09:19 http://tavallodidobareh.blogsky.com/

در حد درکم لذت بردم و به دلم نشست این قسمت زیر:

نوحه خوان ها خواهند سرود



_:«آسمان خراش و



او داخل ِ پرانتز هاشور خورده و



نماز ها در طبقه ی ِ پنجاهم



حوالی ِ واحد ِ حضرت ِ جبرییل(ع)



آفتابی نمی شود».



برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد