فرودگاه که فرش شد
کچل در لانه ی کبوتر تحصن کرد
(بی خیال دختری که
به عدد موهای نداشته دوستش دارد).
آسمان برای برج بلند شد و
حاج آقا معمار ...
-:«ایشان لای برف گیر کرده
لطفن صفحه را ورق بزنید ».
صفحه...صفحه...صفحه
پشت سر هم ...همه ...صفحه
_:«یاد ایامی»...قیژ...ویژ
_:«گرامافون سوزنش گیر دارد ».
_:«حالا کمی آرام تر نمی شود؟تهمینه!».
دومب ...دومب...دومب...دومب
_:«اتوبان»...دومب...«جای گاز دادن»
ای ی ی ...بومب
دی دید ...دی دید
_:«آقای دکتر
در صفحات میانی کتاب جدیدشان ...».
_:«بابا آسانسور چرا گیر کرده؟
یک نفر دارد در طبقه هم کف خودکشی می کند».
_:«مسافران پرواز شماره ی...»
.
هیش ش ش ش ...هو و و
_:«لا اله الا الله».
_:«به خبری که هم اکنون پخش می شود ...».
مردی کلاه گیسش را
در ازدحام تو در توی سرک ها
زیر روسری پنهان
و از گوشه ی کادر
بیرون می خزد.
6/10/1385 _زنجان
سلام آقای علی پور عزیز
چندین بار این شعر را خواندم،کمی ارتباط گرفتن با آن برایم سخت هست به خصوص اگر بخواهم تمام کار را به صورت یک جا در ذهنم جمع کنم. به هر حال با فراق بالی بیشتر دوباره خواهم خواند،شاید هم تا آن موقع نظر سایر دوستان در ره گشا یم شود. ممنون از فرصت قشنگی که به بنده دادید.
سلام خودکار کمرنگ عزیز
این روزها پررنگ شده ای.شعرت را خواندیم .راستش را بخواهی همان شب که در منزلمان جمع بودیم عرض کردم در اکثر سطرهایت سعی کرده ای فضاسازی کنی اما با افکت های صوتی به این صورت به نظرت می شود این کار را کرد و موفق بود؟
من نتوانستم با کارت ارتباط برقرار کنم.چشم انتظار کار بعدی ات هستم.قربان تو سعید.
راستی شیرینی ماشینت خیلی خوشمزه بود
سلام.مرسی شعر خوبی بود با
دو شعر به روزم.
سلام
خوانده شد و برای خوانش مجدد ذخیره کردم
اگر می بینی که من این همه به شعر علاقه دارم، درست به همین دلیل است. شاعران به طور شهودی از ارتباط انسان با روح آگاه اند...
ایستگاه پاره روایت
خشت اول
با احترام : زلما و رضا بهادر
شما یکی از شاعران پر توان اینت دوره اید.قدر خور را بدانید و قدر شعرهایتان را نیز
من هر بار به وبببببلاگ شما سر می زنم با دست پر برمی گردم.همیشه اینچنین باد
در کامنت قبل کلمه ی وبلاگ اشتباه تایپ شده است.لطفن تصحیح کنید
سلام برزو جان. خوب هستید؟ یک نسخه از آکواریوم فرستاد برای حامد رحمتی تا برایتان بیاورد. شعرهایتان را خواندم لذت بردم. پیرروز باشی.
سلام!
خوانده شدی اما اجازه بده نظرم را بعد بنویسم خب؟
خواندنی بود لذت بردم ...ممنون که خبرم کردی!!
بیشتر پایان بندیش لذیذ بود
من هم به روزم و منتظر.......
برای من پاساژهای یک شعر خیلی مهم تر از مضمون یا کارکردهای جانبی آن است که شما این نکته ی ظریف را به خوبی به کار برده اید و همین موضوع ارادت مرا به این شعر بیشتر می کند.
سلام استاد
-:«ایشان لای برف گیر کرده
لطفن صفحه را ورق بزنید ».
صفحه...صفحه...صفحه
پشت سر هم ...همه ...صفحه
یاد ایامی
تصویر در تصویر
زیبا بود . ممنون
سلام عزیز
شعر زیبایی بود
شایدبشود از روی این شعر یک نماهنگ (کلیپ) زیبا ساخت
قابلیت های مخصوص شعری که سایر هنرها مثل موسیقی و سینما و .. از آنها عاجزند کمرنگ بود.
ممنون
موفق باشید
سلام برزوی عزیز
برای خواندن برداشتمت
من هم به روزم
سلام مهربان
به روزیم با
اسفندیاری در چشم چپ
و
هنوز فکر می کنم
این روزها همچون بادند
که تماما آبستن بوی تو می شوند
قدم بر دیده ی ما بنهید
سبز بمانید
سلام ...شعرزیبایی بود ..پر از احساس و حرف ...
ســـــــــــــــــــــــــــــــــلام!
سلام جناب علیپور و معذرت بابت تاخیر ناخواسته ...
من این شعر را قبلا نخوانده بودم ؟ عجیب آشنا است و گمان می کنم در موردش حرف هم زده ام ... یعنی مطمئنم انگار ... در هر صورت خوانش لذت بخشی بود.
و ممنون از لطف دعوتتان
سلام آقای علیپور. شعر زیبایی خوندم.
سلام وبلاگ قشنگی داری در سادگی خاص اما ژر بار و زیبا
به من هم سری بزن شاید به زیبایی دست نوشته هایت نباشد اما قدم گذاشتن درونش من را خوشحال میکند که برای خانه ی اینترنتیم ارزش مندی
شاد باشی مریم
بی خودی دوستت دارم
درود جناب علیپور نازنین
می دانید چقدر تشنه ی نوشیدن یک جرعه شعر ناب بودم ؟ می دانم که می دانید
تصویرهای فوق العاده گمان می کنم مشغول تماشای تصویرهای سینمایی هستم که با مهارت چیدمان
شده اند توسط کسی که غالبا حرفی از خودش
نمی زند ندیده ام که چیزی بگوید و من بخوانم
تمام تعریف شخصیتی از خویش را در شعرهایش برایم می گوید و من کف مرتب برایش می زنم
درود بر جناب علیپور
** مردی کلاه گیسش را / در ازدحام تو در توی
سرک ها / زیر روسری پنهان / و از گوشه ی کادر
بیرون می خزد ... چقدر همین سطرها حرف زدند
نفس کشیدم هوا بس شاعرانه بود
باشید همیشه
سلام دوست عزیز
سرواد به روز است و منتظر نظرات سازنده شما...
سلام. شاعر و صاحبنظر گرامی
از شما دعوت می کنیم در وبلاگ شعر فارسی زبانان شاعر این هفته و در وبلاگ همزبانان شاعر این ماه را انتخاب کنید.
http://hamzabanan.blogfa.com/
سلام. شعرهایتان خود زندگی ست. تلاطم و هیاهوی تو در توی کلمه هاتان سرخوشی غریقی است که خیال نجات ندارد. سپاس
برایم افتخاری ست حضور و نظرتان.
سلام
بسیار جالب بود. . .
دیدگاه خیلی زیبا و البته برای من جدید بود.
با آرزوی بهترین ها براتون
با سلام
بنده نیز علاوه بر اینکه 15 سالی هست با غزل و رباعی روزگار می گذرانم و 10 سالی هست فیلم و سریال می سازم با علم حقوق و دنیای وکالت بیگانه نیستم. فعلا فاقد پروانه وکالت و در دوران دانشجویی لحظه می شمارم امّا 7، 8 سالی هست که در لابلای پرونده های حقوقی و جزایی در کنار قضات رفیق و وکلای دوست نفس می کشم. لایحه می نویسم و دادخواست تقویم می کنم امّا به اسم دیگران ... به هر حال از آشنایی با شما خوشحالم . اما غرض از حضور؛
غم نیست که ما هم غممان نان شده است
.
.
.
با یک رباعی عاشورایی به روزم.
مانا باشید .
دوست ارجمند و گرامی
کامنت جناب عالی آدرس ندارد .
به کجا سر بزنم .
موفق باشید .
با احترام _ خودکار کم رنگ
سلام!
دعوتی به خوانده هیچ و پوچ تازه ی من!
سلام
با یه مطلب در مورد تغییر نام وبلاگ م و
یه غزل عاشورایی
بروزم و منتظر[گل]
سلام
با عرض تسلیت
یک بار دیگر به روزم . هجووووووووم[بدرود]
سلام
- من فیل-تر می شوم، پس هستم!
خبرش به قدر کافی شوکه کننده بود. اینکه در مبدا سفرت این خبر را برایت اس ام اس کنند و تا بیست ساعت بعد، در نزدیکی های مقصدت، ندانی دقیقا داری به چی فکر می کنی!؟
میایم توی آغوش تو پشت کامپیوترها
بیا محکم در آغوشم بدون ترس فیل-ترها
با مطلبی پیرامون سبک نوشتاری چلچراغی، شعری با موضوع آلودگی هوای تهران و شعری دیگر در وبلاگ جدیدم به روزم.
کبوتری که تو دیدی پرش از استیل است
که شهر در خفقان است، شهر تعطیل است
گل گل گل
عکس گل نبود چه کارکنم مجبورم میفهمی؟مجبور
با سلام به استاد خوبم .
من با این کار خیلی خیلی توانسته ام ارتباط برقرار کنم .حالا مهم نیست چرا .
مهم این است که من لذت بردم همین .دستت درد نکند .
در ضمن استاد منتظر نظرات خوب شما هستم با کار جدیدی که تازه به روز /شب / نصف .......
شاگرد همواره ی شما .....
با سلام .....
راستی استاد مثل اینکه ما را فراموش کردید .دیگ لینگ نیستیم؟
او فقط می‌ماند و دنیایی از دلواپسی
با غمی بر شانه‌اش ـ سنگین ... خیابان شلوغ
... ناودان ها ، چشمک خط دار ماشین های مست
خط کشی ، باران آهنگین ، خیابان شلوغ
او نمی‌فهمد ، نمی‌فهمد ، فقط رد می‌شود
با همان انگیزه‌ی دیرین ... خیابان شلوغ
کفش چرمی رو به روی کفش چرمی استاد
لحظه‌ای پهلوی من بنشین خیابان خلوت ست
" 29 آذر" سـالـــروز تـولــد زنـده یـاد : «نـجـمـه زارع»
ســلام دوسـتـان !
بـا یـادی از شـاعـر جـوان : زنـده یـاد "نـجـمـه زارع" به روزیـم .
یـادش همیشه سبز و نـامش مـانـا !
لذت بخش. کاش فرار همیشه به همین سادگی بود
دارم به روز می شوم. دارم...
سلام
خوندم ولذت بردم
دوست داشتی بیا
سلام آقای علیپور عزیز
با آرزوی روزهایی خوش برایتان در انتظار حضور شمایم.
فرهنگسرای نصراله مـردانی ـ کـازرون
غــزل (375)
صـوفی بـیـا که خرقــــه‌ی سـالـوس بـر کـشیـم
ویـن نـقـش زرق را خـط بـُطـلان بـه سر کـشیـم
نــذر و فـُتـوح صــومـعـه در وَجـهِ مـِـیْ نــهـیــم
دلـــق ریـــا بـه آب خـرابـــــــــــــات بـر کـشـیــم
فـــردا اگـر نــه روضــه‌ی رضــوان بــه مــا دهـنـد
غـِلـْـمــان ز روضـه ، حـور ز جـنـّت به در کـشیـم
ســــــــــــــــــــــــــــــــــــــلام ؛
"ستیغ سخن" با شرح این "غـــزل" از حافظ ، چشم به راه حضورتـان است .
به اینجا ها هم سـری بـزنـیـد ! چیزایی پـیـدا میشه !
www.kazerun1333.blogfa.cm
www.yasht-poem.blogfa.com
مـانـا بـاشــیـــــد!
سلام جناب خودکار کم رنگ
راستیادش هیچ ارتباطی با شعرتون پیدا نکردم
یه جورایی مبهم در مبهم بود به نظر من به کار بردن اصوات برای ایجاد تصویر در شعر در حد افراط فقط یه حالت کودکانه به شعر می بخشد.
اشعار شما همیشه یه کلاف سر در گم هستند که خواننده را برای فهم منظورتون گیج میکنند من فکر میکنم شعر باید خواننده را به فکر فرو برد نه اینکه او را گیج کند.
راستی به وبلاگ من هم سری بزنید خوشحال می شوم من شما را لینک خواهم کرد از رفتار متقابل شما نیز خوشحال خواهم شد
سلام
ین روزها که حال و هوای غزل به دادم نمی رسد با سپید های سیاهی
سرگرم میشوم و به خواندن تکه سپیدی از من و غزلی از دوستی که ماه هاست
از او دورم دعوتتان می کنم
سلام دوست عزیزم
دعوتید به خوانش شعری سپید
منتظرم نگذار اینبار هم بیا مثل همیشخ مثل هر بار
منتظرم[گل][قلب][گل]
سلام دوست عزیز
با شعله های صادراتی و
انقلاب های رو به انقراض و
معرفی نشریه ی الکترونیکی یانوس
در « شب نشینی در یک فنجان » به روزیم
سبز باشید[گل]
سلام شاعر
به روزم...اگر حوصله ای بود و البته وقتی منتظرم!
خیلی وقته خبری ازتون نیست بابایی؟! خوب هستین؟ بارون چطوره و چترها؟!!!
سلام برزوی عزیز
خیلی نگران شدم اما تلفن هم امکان برقراری ارتباط را ممکن نکرد .
الان بیش از داوری شالی نگران خودتم
چکار کردی اگه باید دنبال کارای درمان رو بگیری از اون طرف تو بیا تهران از این طرف من میام و به لطف خدا پیگیر میشیم
زودتر از وضع خودت خبرم کن . هجوووم
از حضورتون در وبلاگم بسیار سپاسگذارم
همچنین از نظر عمیقتان
به امید دیدارهای بیشتر و بهتر
سلام!
خدا بد نده. چیزی شده؟
ممنون که سر می زنی. شما دوست سال های وبلاگ داری من هستی. یکی از قدیمی هاش. ایشالله چیزی نباشه. بهم خبر بده.
خسته نباشید جناب علی پور
سلام و روز و روزگار خوش ...