کش تفنگ دست گرفته ای و
انگار دلت می خواهد بترکد.
روز های ندیدنش
حسابت را به هم می ریزد.
شاید از پدرش نمی ترسیدی
سنگ برمی داشتی و
از توی حیاط خودتان
روی حلب آن ها می زدی
تا دست پاچه به ایوان بیاید و
فقط نگاهش کنی ...کنی...کنی و
مادرش صدا بزند
_:«مهناز اووووی...اویییی مهناز»
و تو از این همه ...شانسی
به زمین و زمان فحش بدهی.
در ایوان نشسته ای و
بر موهای تراشیده ات
که بوی آموزشی می دهند
دست می کشی
حوصله نداری به سمت کش تفنگ
که گوشه ای افتاده بروی و
سنگ داخلش بگذاری و...
شاید بخواهی در خیالت
روی بوم نقاشی
پسرکی بکشی و
کش تفنگ دستش بدهی
داری فکر می کنی پسرک
با کش تفنگ
چه کارها می تواند بکند؟
اصلن به ذهنت نمی رسد
چقدر پسرک شبیه «محمد الدوره»نیست.
شاعر که به خانه برگشت
اخبار ساعت چهارده
از عملیات انتحاری ای
که روی بوم نقاشی
ناتمام مانده بود خبر می داد.
24/5/1386 زنجان _ سلطانیه
سلام دوست بسیار عزیز و فرهیخته ام
شاعر نمی دانی چقدر خوشحالم از آمدنتان و حضورتان در فضای مجازی با این شعر و تصویرگری زیبا ...
مثل همیشه نشسته ام مقابل مانیتور و این نمایشنامه این شعر تصویری این بازی با واژه ها را با اشتیاق می خوانم و می بینم و لذت می برم
روی حلب آن ها می زدی
تا دست پاچه به ایوان بیاید و
فقط نگاهش کنی ... کنی ...
چقدر زیبا این لحظه رو به روایت نشستید
احساس کردم الان دارم مهناز رو روی ایوان می بینم و پسرک سنگ انداز را هم
حتی شنیدم که به زمین و زمان ناسزا گفت !!!!
عالی بود چون همیشه ... درست است که سفر پخته تر می کند ...
خوشحالم از اینکه نوشتید برایمان دوست من
بمانید تا همیشه شاعر عزیز
سلام .................ما را شاد کردی با خواندنی که کردیم..ممنون
سلام شاعر گرامی
چقدر افق این کار با امور روزانه برابری می کند چقدر تفاوت دارد با خیلی از آثاری که گریه هایشان پشت ابرها و خنده هایشان پشت در بهشت می رسید .
زنده باشی شاعر و غم یکساله ات را در کلماتت بریز روحش شاد
استفاده کردم و لذت بردم . بیا برادر که ... هجوووووووووووم
شعر برزو علیپور را پیش از این عرض کرده بودم شعریست که از جان طبیعت نشات گرفته.بوی طبیعت رامی توانی بشنوی.حرکات را در شعرش می بینی .برزو در این شعر همچون گذشته از آواشناسی های سرزمین مادری اش بهره برده و در هم ذات پنداری نزدیک به سرزمینی که در آن زندگی می کند نوستالژی را زنده می کند که او را به آن زنده نگه می دارد.زبان اما دست خوش تغییذراتی شده از گذشته ی پیش تر از این.برزو را می توان یکی از معدود شاعران نام برد که با حس درونی اش شعر را می سازد و به نظرم اهمیت این موضوع که در گسردگی کلمات غوطه برود در زایش کلماتی از جنس طبیعت الهام می گیرد که به واقع شعر حرفه ی معاصرمان کم از این نمونه های طبیعی در خود دارد.
امیدوارم که هر روز از روز پیشش شعرتر و ناب تر بماند.
درود بر برزوی عزیز
این شعر را خوب یادم می آید وقتی برایم خواندی
فضاهای ملموس و بکر این شعر را خواستنی تر می کند.
از شاگردان این آموزگارم و داشته هایم را مدیون حضورش هستم و نداشته هایم را از غیاب نه یک ساله که هفت ساله اش از زمانی که کریسمس را در لندنش جشن گرفت...دیدم نام تیرداد را و چشمها گشتند و برزو علی پور را دیدند...همین!
سلام عزیز
کارزیبایی بود . کمی سهل الوصول تر از کارهای قبل یافتمش واین شاید برای آنانیکه کمتر با کارهای علیپور آشناهستند قابل قبول تر باشد اما من تر جیحم همان قبلیها بود. هر چند بااین کار بیشتر موافقم زیرا مخاطبان بیشتری را جذب میکند اما من عادت داشتم شعر علیپور را بارها وبارها بخوانم تا ذره ذره پازل ادراکاتم کامل و کاملتر شود و شعر برویم بخندد. خوشحالم که بروز شدی و منتظر کارهای دیگرت میمانم . منهم بروزم با کاری تازه .
سلام استاد...
شعر زیبایی خوندم...
نمیدونم منو برد به هوای دوره نوجوانی خودم و دختر همسایه و ...
یادش بخیر و ممنون
سلام جناب علی پور . مدتها بود که اطلاعی از شما نداشتم خوشحالم که به این وب آمدم . لینک می کنم اینرا . شعر را هم می خوانم اگر لایق نظر دادن بودم باز خواهم گشت.
با احترام محمد اسیابانی
سلام < دوست قدیمی . یه جورایی دلمون تنگته بد بیاری زندگی امون نمیده < تو خوبی . بهم سر بزن . دوست دارم .
سلام بروزوی عزیز
کاربه غایت زیبایی بود مخصوصن استفاده(کش تفنگ)در ۴قسمت شعر هماهنگی خوبی بین اتفاقات کار برقرار کرده است اما کاش دیگر به وقایع انتفاضه و عملیات انتحاری و شخصیت محمد الدوره اشاره نمیکردی چرا که کار خود به اندازه ای که باید و شاید درد ورنج ناشی از جنگ را در ذهن تداعی میکند . در کل لذت بردیم
به امید کارهای دیگر
سلام عزیز...
کار رو خوندم سه بار به نظر من هر چه به انتهای کار نزدیک میشدم کار بیشتر خودش را شعر میکرد و در نهایت کار با پایان بندی خوب خودش را به تماشا میگذارد...
تلخ نباشی.
سلام عزیز...
امیدوارم خوب باشین...
مدتی میخواستم یادداشتهام رو توی این دنیای مجازی بنویسم...
خلاصه وبلاگ مهرباران منتظر شماست..
باعث افتخار بنده است که نگاهی... هر از گاهی ... به اش بیندازید...
در پناه حق باشید
ارادتمند همیشگی
خوبه... مرسی... وجود لهجه به کمان کمی ذهن را منحرف می کرد... ولی بازم باید بخونمش ... سپاس
سلام برتو عزیز دل
یادمه نوشته بودی یکسال دیگر بروز می کنی
با سلام
بعد ار مد ت ها به روز شده ام منتظر نظر خوب شما هستم
و شعرتان نیز زیبا بود .حتما در موردش حرف خواهم زد .اگر قابل باشم .
راستی باور کنید از صمیم دلم می گویم شما عطر تیرداد را برایم دارید
سلام
زیبا بود
به روزم ومنتظر
در پناه بارون
درود بر خودکار کم رنگ
مثل همان تالو نقاشی پر از تصویر و نما های رنگی. و روایتی که به هیچ جا ختم نمی شود
خوشحال شدم از خواندنت و از دیدنت
جاری از عشق باشی
با یک نوروزانه به روزم
سلام
زیبا بود.....
یادم میاد چند تا کار برای نقد ارسال کردم.....
درود بر شما
با اجازه
از نوشته ی زیبایتان لذت بردم
می خواهم به وبلاگی متفاوت دعوتتان نمایم
با احترام
سلام جالب بود من بعد از یه وقفه طولانی برگشتم ولی مطلبی ندارم تهی تر از همیشه
عالی بود /ما همیشه از کارهایتان لذت میبریم
سلام .کاش نقاش بودم و میکشیدمش.خسته نباشید
به روزم
سلام عزیز!
روان و طبیعی به دور از شاعرانگی های هویدا و نچسب.
به روزم با دو تجربه ی قدیمی در استفاده ی از "کانکریت" و "موسیقی"
منتظر نگاه زیبا ت.
تفنگم را روی پیشانیت میگذارم
و تا آنجا که دوستت دارم میشمارم و بعد
یک...
دو...
سه...
شوخی کردم بی نهایت دوستت دارم!
کارتون بسیار زیبا بود. تصویر سازی ذهنی قوی دارید
درود عزیز
لذت بردم.
هزارن گل سرخ
سلام دوست دیرین
از اثر زیبایت ستفا کردم
به روزم با جالزه نوبل
با نام خدا
سلام دوست عزیز
خواندمت گرامی
لذت بردم
به خواندنم بیا
یا حق
سلام استاد اونقدر شعر رون سلیس و پر مغز بود که جایی برای نقد باقی نگذاشت .
راستی امده بودم که بگویم به روزم که با این شعر شما روی دعوت ندارم
سلام
خواندمتان......................
لذتمند بود
همین
زمانه ی بدی است!
سلام و درود بی پایان بر شما و قلم شیوایتان..
"یک ساحل پر از شعر" با شش دوبیتی بروز شد،
من و امواج خلیج واژه ها، آمدنتان را بی تابانه چشم به تلاقی آبی ها دوخته ایم،
نظرات گرانبهایتان در ذهن لحظه هامان خواهد ماند...
دوست عزیز و گرامی
امروز که جهان ادبی مخصوصا شعر فارسی مملو از شاعران کم و بیش با تجربه و شعرهایی باپیشنهادات تازه است ، سرو شکل دیگری به خود گرفته که جمع آوری و چینش آنها و بررسی وضعیت ادبیات و شعر فارسی مستلزم تحرکی تازه در این حوزه می باشد. بنابراین نوع دیگری از فراخوان ها و کنگره های ادبی را که اساسا متفاوت با فرایندی که مرسوم است لازم و ضروری می بینیم .
« مجله ادبی شمال ایران » که با وجود همه محدودیت ها و مشکلات جاری، در صدد است تا گام اول را برای اجرای « شالی » با حمایت و یاری شما به گونه ای امیدوارانه بردارد و در تلاش هستیم تا مجله ای وزین و مکتوب نیز در کنار آن منتشر نماییم .
برای آشنائی با جزئیات فراخوان به وبلاگ شالی " کنگره تخصصی شعر و ادبیات معاصر " مراجعه کنید.
با احترام: دبیرخانه کنگره تخصصی شالی
اگر با خودکار پر رنگ برادری و دوستی بر صحیفه ی قلبم نوشته ای هیچگاه شما و خانواده گرامی ات را فراموش نخواهم کرد من نیز شرمنده ام اما روز زاده شدن شما را شاد باش می گویم امیدوارم همواره در کنار خانواده و ما باشید و این محفل بی ریا اما دوست داشتنی را گرم کنید.
برادر کوچکت حامد
درود.شعر بسیار زیبایی بود.
من هم با یک داستان به روزم و منتظر نقد و نظر شما.
سلام.چه زیبا توصیف کردین.خیلی روان و زیباست.سبز باشید!
سلام
یک روایت نوستالژیک بسیار زیبا بود اما شاید با یک ویرایش زبانی و تمهیداتی دیگر می توانست زیباتر شود.
زیبا!
اخبار ساعت چهارده
از عملیات انتحاری ای
که روی بوم نقاشی
ناتمام مانده بود خبر می داد
سلام جناب علی پور عزیز
چه خبر آقا
خوبی ؟ نازنینت دچه می کنه خوبه؟
شعرت رو خوندیم مثل همیشه زیبا بود روان و ساده
راستی با یک غزل از منزوی به مناسبت سال روز درگذشتش و مطالبی در ارتباط با اردی بهشت بد ریختبه روزیم
سلام دوست دیرین شعرت خوب بود وجالب
امید است وداع با اسلحه را هم روزی با طبع زیبایت به تصویر بکشی. با روز معلم
به روزم.
سلام
خواندم زیبا بود
اما داستان بهتری می توانست باشد
اگر می شد کمی بال و پرش داد
نمی دانم
با این حال
موفق و سرسبز باشید
سلام برشما.
کش تفنگ بومی گری خوبی بود
بلند میهمانید
هم...خون
سلام صبح بخیر
با غزلی بروزم
عینک بزن لباس سپید مرا ببین
با اینکه سالهاست گذشته از آن زمان
آقا نمی خواهی این تفنگتو عوض کنی ! داره زنگ میزنه .
سلام دوست من!
کار قشنگی بود ممنون از خبر رسانی
در پناه بارون
با سلام به استاد خوبم
اصلن کتاب قابل شما را ندارد .چون هر چه دارم از شما بزرگ واران دارم .استاد من این کتابرا به دو بخش تقسیم کردم .بخش اول همه ی شعر انتخاب خود تیرداد نصری عزیز بوده .که قرار بود در کتابی به نام زنی در استخوان هایم چاپ شود که متاسفانه مجوز نگرفت .که مجبور شدم بخشی از ان کتاب را در این کتاب بیاورم .استاد در این کتاب هم شعری را که تقدیم نصری ی عزیز بود را حذف شده است ........
اما مزاحم شدم که ادرس پستی ی تان را برایم به صورت خصوصی یا به شمارهای که در وبلاگم اورده ام زنگ بزنید و بدهید تا کتابم را برای شما بفرستم .
سلام جناب خودکار کم رنگ
چه عجب بعد از مدتها یادی از ما کردید
نه شادی خوشدل فوت نشده از دست بعضی از دوستان شاعرنما ناراحت بودم اینطوری ناراحتیمو بروز دادم
ممنون که نگرانم بودید
باز هم به من سر بزنید خوشحال می شوم
Great work well done.