خودکار کم رنگ

به آموزگار شعر شمال زنده یاد تیرداد نصری

خودکار کم رنگ

به آموزگار شعر شمال زنده یاد تیرداد نصری

شعر

پیرزنی که سطل ِ زباله ی ِ

 

کنار ِ پیاده رو را می گردد و

 

پوست ِ موز زیر ِ پوستر ِ

 

کاندیدای ِ انتخابات می اندازد

 

نسبتی با گلادیاتور ندارد.

 

تا برای ِ هورای ِ لژنشین ها

 

پوست های ِ رنگی را

 

با ناخن و دندان جِر دهد.

 

انگار اسپارتاکوس

 

آلزایمر گرفته بود

 

که به کاتب نگفت

 

تا تاریخ را

 

مطابق ِ میل ِ برده ها بنویسد.

 

بنویسد:

 

«گلادیاتور سپرش را غلاف کرده است».

 

بنویسد:

 

«فقط می خواهدگرسنه نباشد

 

حتی بعد از این که

 

شیر ها سیر شدند».

 

کاتب که به مرخصی رفت

 

گلادیاتور را

 

جور ِ دیگری نقاشی کردند.

 

دست هایش که قلم شد

 

تمام ِ صفحه های ِ سفید ِ تاریخ را

 

دیکته نوشت و

 

وقت های ِ فراغتش را

 

در حاشیه ی ِ میدان ِ اصلی ِ شهر

 

گدایی نکرد...

۲۲/9/1385_زنجان

نظرات 10 + ارسال نظر
عطا بچه ی غم پنج‌شنبه 19 مهر‌ماه سال 1386 ساعت 23:20 http://www.bachehayegham.blogfa.com

شعرتان را خواندم بسیار زیبا بود
حرف اول کار را زیر حرف های نیش دار تری پنهان کردید که کار بسیار جالبی بود
و حرف های قدیمی را دوباره آخر کار بالا آوردید که این هم بسی جای تقدیر دارد
گام هایت سلامت باد

مهرداد سنجابی جمعه 20 مهر‌ماه سال 1386 ساعت 00:47 http://mm26nn30.persianblog.ir

سلام
شعر زیبایی بود . شعری که سخت نبود اما مفهومی عمیق را در لایه های زیرینش پنهان کرده بود. روایتی بدون تاریخ مصرف وسخت واقعی .یاد فیلمی از امیر کاستاریکا (زیرزمین ) افتادم . گلادیاتوری مغموم و دردمند با نخهای خیمه شب بازی در دست بازیگردان و تاریخی تکراری که هرگز رنگ تغییر بخودنمی گیرد فقط بازیگرانند که تغییر میکنندوبازیگردانان . و غمی که تاهمیشه باقیست و دستانی که قرنهاست قلم میشود.

پس کوچه جمعه 20 مهر‌ماه سال 1386 ساعت 20:17 http://paskuche.blogfa.com

سلام عزیز
کار بسیار تاثیر گذار و زیبایی بود
نگرش نو و تازه به مفاهیم قدیمی و استفاده از آنها در به تصویر کشیدن مسائلی که نه صرفا متعلق به دیروز که بیشتر درد جامعه ی امروز است به همراه آشنایی زدایی های لطیف و نویی که از زبان کرده بودید کار را به یک کار دینامیک و زنده تبدیل کرده است...
از خوانشش بسیار لذت بردم
لینک شعر هایتان با احترام فراوان اضافه شد
بنده نیز با یک چارپاره به روزم
به ضمیمه ی چند خبر
منتظرتان هستم
در پناه باران

تیرداد نصری دوشنبه 23 مهر‌ماه سال 1386 ساعت 16:26 http://tirdadnasri.blogfa.com

با خوانش دوم (خوانش روایی ) از همان شعر نیما ...به روزم.

[ بدون نام ] دوشنبه 23 مهر‌ماه سال 1386 ساعت 17:36

خیلی عالی بود.
مخصوصا قسمت زیر:
«گلادیاتور سپرش را غلاف کرده است».
بنویسد:
«فقط می خواهدگرسنه نباشد
حتی بعد از این که
شیر ها سیر شدند».
.
به ما هم سر بزن.
.
دیر و زود یا سوخت و سوزش دیگه مهم نیست مهم اینه که وبلاگ ما که از شانس بدش اینبار ۴ قلو زاییده اولین گریه رو سر داد و با مطالبی تحت عنوان:
« این یک وبلاگ گروهیست...
مطلبی برای شروع
صدای وحشی شلیک(سینا)
رولت روسی(جزیره)
آسمان خنده(نابخشوده)
مزرعه(مترسک) »
به روز شده
منتظر حضور شما هستیم
با تشکر انجمن L.B

ارجمند گرامی
با عنایت به این که آدرس نگذاشته اید اینجانب به کجا سر بزنم؟
خودکار کم رنگ

میرزا بدبین پنج‌شنبه 26 مهر‌ماه سال 1386 ساعت 13:47 http://suk.blogfa.com

طاق دروازه یارو فرو ریخت
اقا این طرفا گفتن باران سپید اصلن وجود خارجی نداره ما هم گفتیم مثلن اینجوری :
.
صمد بهرنگی – ناصر حجازی ، عارف قزوینی ، سعید یوبال ، مهدی کمالی ، دکمه سردست هاکوپیان و آب معدنی دماوند همگی بیژن نجدی هستند و خالق گرجی هم از دور داره میاد ...سلام علیکم شاعر
برزو علی پور یرزو علی پوره لنگه نداره والله ...
اصلن شعر دهه هفتاد ارزانی کسانی که تا نیمه هشتاد هم شعر کلاسیک چاپ کردند اگه تیرداد نصری بنده خدا حرفی زد گردن منو از ته بتراشین !

.............................................. میرزا بدبین

پیام سیستانی جمعه 27 مهر‌ماه سال 1386 ساعت 15:52 http://www.psistani.blogfa.com

برزوی عزیزم

پوزشم را برای ننوشته هایم بپذیر اما همیشه می خواندمت . شعرت مثل همیشه شعری چند لایه و چند دل بود با زبانی که از ته جان زبان با سخت جانی برکشیده ای . درگیری سنت و مدرن ، نو و کهنه و دیروز و امروز با زبانی همسو با اثر . به گمانم برزو از آن دسته شاعرانی ست که مدام با زبان درگیر است و مدام در پی بر کشیدن شعر از دل زبان است تا سخن او چند لایه و درونمند شود . گاه که شعر او ظاهرا رمنده می شود نیز ذاتا شعر است چرا که این رمندگی های زبانی نیز بخشی از تکنیکی ست که برزو برای زبان اثرش آگاهانه بر می گزیند .

باقی سخن را در نوشته ی بلندی که در باره ی شعر برزو در تارنمای انجمن مجازی ایرانیان نگاشته شده است ، پی می گیرم .

عزیز دلم بنده هم با غزلکی ناچیز چشم براه دیدگاه های ارزشمند شما هستم .

ارادتمند شما : پیام سیستانی

حسینعلی قربانت بشم جمعه 27 مهر‌ماه سال 1386 ساعت 22:14 http://www.hosein28654.blogfa.com/

سلام دوست
شعر شما نگاهی تند است
به تاریخ که انتظار زیادی از او نمی رود
و کاتب
«گلادیاتور سپرش را غلاف کرده است».

بسیار همنواست و اثر گذار

رویا ابراهیمی یکشنبه 29 مهر‌ماه سال 1386 ساعت 10:17 http://baraneroya.blogfa.com

سلام بابالنگ دراز عزیز
شعرتون رو برای بار چندم خوندم وخوندم وچقدر به من هوای گریه دست داد وچقدر خوبه که هنوز افرادی مثل شما هستند که دردهای اجتماع رو می بینند خوشحالم واقعا واقعا خوشحالم که تیز بینی هنوز زنده است
راستی در یک غزل غوطه ورم تشریف بیارید

[ بدون نام ] پنج‌شنبه 6 دی‌ماه سال 1386 ساعت 17:48

شقایق زعفری سه شنبه 29 آبان 1386
آقای علیپور در ادامه گفتند:
هر چه باشد بعضی از این عزیز ها از خیلی افرادی که شعر و مطلب
خواندند در شعر و شاعری و نقل خاطره از زنده یاد تیرداد نصری
لایق تر بودند خلاصه هر چه باشد این دوستان از ساری و نور به
خاطر مراسم به تهران آمده بودند و یاد حضور این دوستان شاید
خستگی سفر را از تن آن ها به در می کرد.به نظر این جانب تنها
نکته ضعف مراسم همین بود.
توضیح این که جواب عزیزهایی را که می پرسند
چرا ازخودکار کم رنگ در این مراسم دعوت نشد
شعر بخواند یا مطلبی از تیرداد نصری بگوید؟ با
خودم می باشد سعی می کنم جوری توضیح دهم
که قانع شوند.
فکر نمی کنم هیچ کدام از ما صلاحیت و اجازه این را داشته باشیم که تعیین کنیم چه
کسی لایق تر از دیگری است...متاسفم که به این زودی حرفها و خواسته های تیرداد
عزیز را فراموشی کردیم...ما از کسی دریغ نداشتیم و نداریم و خوشحال می شدیم
این مساله اگر در همان زمان مراسم حل می شد...من حرفهای آقای علیپور را
توهین بزرگی به خودم و دوستانم به حساب می آورم...
قابل توجه دوستان ما از یک هفته قبل از آقای علیپور پرسیده بودیم که مایل به شعر
خوانی هستند یا نه؟؟؟؟؟
به هر حال آقای علیپور ممنون از شما و تذکری که خیلی خیلی دیر دادید و من دوباره
احساس خستگی می کنم...
؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!11
آقای علیپور گفتند:
هنگام برگزاری مراسم سرکار خانم شقایق زعفری
حدود 20بار کاغذ هایی را جهت اطلاع رسانی بعضی
مسایل برای مجری به ایشان تحویل می داد اما دریغ و
صد تعجب که چرا در یکی از این کاغذ ها نوشته نشد که :
«جناب احسان مهدیان و خانواده ،جناب آقای
رجب بذر افشان،جناب آقای بهزاد وزیری،
جناب آقای حامد رمضانی و برزویه فرخ سیر
یز در جلسه حضور دارند»

.....................
ممنون از آقای برزو علیپور و اینکه صفحه ای از وبلاگشون رو به ما اختصاص دادند...
اما آقای علیپور ما نه تنها از چندین روز قبل در حال تدارکات و ... بودیم(به خصوص
آقای بهنام عزیز)و روز 27 ما از صبح درگیر بودیم و هماهنگ کردن و فرستادن یه سری
از مهمانها از خانه هنرمندان و ...و حالا استرسها و اعصاب خردی هایی که ما تا
لحظه آخر داشتیم و مسائلی که دیده نشد و نباید دیده می شد...خیلی از دوستان
ما را یاری دادند و فراموشی های ما یاداوری کردند و کاش شما هم این یاداوری را
همانجا در مراسم بجا می آوردید که من حداقل امروز شرمنده آقای مهدیان و
دوستان دیگر نشوم...تمام تلاش ما این بود که دوستی از قلم نیفتد و حتی
دوستانی که لحظه آخر تصمیم به خواندن شعر کردند از درخواستشون استقبال
کردیم...
http://www.shaghayeghzafari.blogfa.com/

شرقی سه شنبه 29 آبان 1386
سلام

قبول دارم که نیاز به زمان دارید ...ای کاش من هم در چنین محفلی افتخار حضور می داشتم ...

اما دعا می کنم برای شما ، چرا که خود منهم بسیار در این قضایا حساس هستم و گمان می کنم تا مدتهای مدید با یاد آوری این واقعه دلتان بلرزد و اشک براحتی مسیرش رو پیدا کرده و جاری شود اما به هر حال براتون دعا می کنم و برای مرحوم نصری هم که قطعا حقی بر گردن هنر دوستان و اهل هنر دارد

طلب مغفرت و آمرزش خواهم کرد ....پایدار و همچنان هنرمند باشید دوست من .
http://www.minaseresht.blogfa.com/

آقای جکیسن دوشنبه 28 آبان 1386
بارانی بر بلندای بام میبارید.......

جای اونائی که نیومدن خالی بود ..خیلی هیجان انگیز بود خیال میکردم قیافه ی برزو علیپور یک جور دیگه باشه
اما نبود... با عکسش فرق میکرد و با خودش نه......... فکر نمیکردم معصومه مظفری عزیز و ببینم وهمینطور حمید تقی آبادی عزیز... وشقایق زعفری با اون بلند بالائیش عجیب بود و هیجان انگیز بود در شعر.... مهرداد فلاح وعلی شهسواری وابوالفظل حسنی هم جالب بودن بله جالب و دوست داشتنی و خواندنی..... از نزدیک دیدمشون ...ومازیار عارفانی عزیزرا هم بسیار دوست داشتم که ببینمش ..که دیدمش ...جالب بود یکشنبه ...جالب بود شعر .....دیگه از کی بگم که نگفتم ...دوستای خودم بچه های نور و رویان هم هفش ده نفر بودن آقای برزویه فرخسیر .اقای حامد رمضانی عزیز ......آقایون رئیسی .. همه ی سر گلای شعر و وب بودن دیگه ...آقای احسان رستمی...آقای حسین زاده.. آقای بهنام عزیز که مسئول برپائی این بزرگداشت بودن و ...م . آذرفر ..که سالن را در اختیار گذاشتن..آقای حافظ موسوی ....آقای مجری برنامه ......خانم آقای نصری و خانواده اش.. آقای قیصری عزیز..آقای مهدیان ...آقای بذرافشان عزیز .... یه عالمه اسمهای دیگه که یادم رفت ویادم نرفت.......
جاتون خالی دوستان ...... دیگه از کی بگم که نگفتم ...یک نفر دیگه هم بود که مثل یک گل یک گوشه تنها نشسته بود وخیره تو چشم من با اشک ....اسمش ؟ ........
رفتم وعمارت نیما رو خواندم ....هیجان انگیز بود ....اشکم را در آورد تیرداد نصری عزیز ......
http://www.logons.blogfa.com/

مهرداد فلاح دوشنبه 28 آبان 1386
برایت بزرگداشت هم گرفتیم تیرداد!
..
..
..
تیردادم من...در راهم... می آیم تهران ... می روم شهسوار ...

بر می گردم لندن ... می آیم ... باز بر می گردم ... مهردادم من ... در راهم ... می روم لندن ... می آیم تهران ... می روم لاهیجان ...

حرف از شعر ...

حرف از شعر ...

حرف از شعر ...
http://mehrdadfallah.blogfa.com/

شرقی دوشنبه 28 آبان 1386
سلام دوست بزرگوار

جناب علیپور ، حال روحی تون مناسب شده ؟ امیدوارم اینطور باشه ما ناگزیریم به باور و پذیرفتن بسیاری از اتفاقات نا میمون

این حادثه قطعا روح دوستانشون رو حتی ما رو تخریب کرد اما باید بازسازی کرد چرا که دوستان و هنرمندان دیگر هستند و هنوز دلبستگی ها کم نیست ...بقول سهراب

اما این حوادث ای کاش بما بیاموزد که هنرمندان تا هستند اونها رو ببینیم ، بشنویم و پاس بداریمشان ...

خوب خوب خوب باشید ..
http://www.minaseresht.blogfa.com/

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد