بگذار رو سیاهی برای زمستان بماند.
که دکل های ِ فواره زده
از شانه های ِ ضحاک
به سمت ِ نگهبانی ِ پادگان
بوی ِ نفت نمی فرستند.
چند سرباز هم یخ بزنی
همین طور راه می روی وُ
برف های ِ زیر ِ پایت
معلوم می کند
یک نفر دیشب تا صبح
در مسیر ِ این دالان
بدون ِ خودکار و کاغذ
برای خواب های ِ گرم ِ
کسی که پسر ِ هم سایه را دوست دارد
با خطی که از سرما می لرزد
نامه می نویسد وُ
پست ِ بعدی تحویل می دهد.
تا رویاهایش را در خواب گاه
قبل از نامه به روستا برساند وُ
باز شب زیر ِ برف
برای کسی که جلوی خواستگار ها گرم گرفته
دندانه های ِ سرما را بلرزاند وُ
صبح مغزش را
روی برف ها شلیک کند
که نامه هایش دست ِ عروس رسیده اند.
1/5/1385_زنجان
سلام ودرود بر خودکار کم رنگ...نوشته ات پر رنگ و پر نقش بود سپاس...
هر دو وب آپیم عزیز...
بدلیل عدالت که این روزها فراوان در پی اش هستیم و....
از این آدرس هم درود...
....
دوباره خواندمت...
صبح مغزش را
روی برف ها شلیک کند....
برادر و دوست بزرگوارم برزو جان در طی این سالها وجود گرمت و احساس شاعرانه ات پر از امنیت است آموزه های دوستی با تو فراتر از ادبیات است که انسان بودن خویش را محک بزنم و به راستی شعر بهانه است تا به تعالی و آگاهی رسید پس باش و بمان
سلام به دوست عزیز و بزرگوارم به قول آقای رحمتی دوستی با شما فراتر از ادبیات و این دنیای مجازی است که من نیز افتخار میکنم دوستی چون شما را دارم..
این شعر زیبای شما از چند زاویه و اپیزود های مختلف تشکیل شده که در آخر جمع بندی بسیار خوبی حاصل شده
امیدوارم همچنان موفق باشید
یک بچه را دارند / می آید به این دنیا
دارم خودم را در خودم می آورم بالا
در هر چه با من از خودت گفتی، مرض دارم
اسهال دارم از تمام دست شویی ها
از اول ِ این زندگی می خواستی / مُردی
اسهال دارم از غذا هایی که گه خوردی!
سلام
به روز هستم!!
سلام به دوست دوست داشتنی و همواره فروتن...شما شکسته نفسی می کنید چون میشناسمتان
برای خود من هم این اتفاق جالبی بود دوستان دانشجوی حقوقی دارم که هر کدام دستی بر آتش هنر شعر و تئاتر و خوشنویسی با قلم و...دارند مدتی قبل فکر می کردم که حقوقدانان منطق جایگاه ویژه یی برایشان دارد اما دیدم نه آنها به خوبی توازن جالبی میان منطق و احساس برقرار کرده اند مانند افرادی چون خانم بهبهانی و آقای مصدق و شما و...
با آرزوی موفقیت برای شما و خانواده گرامی
سلام برزوی عزیز
دوسال سکوت کردی اما در باغ خاطرم گلهای یاد تو بود
سلام
بعد از مدتها به روزم و منتظر شما
می آیی که؟
سلام و ارادت
سلام ودرود خود کار کم رنگبا ارادت اسباب کشی کردیم ودر آدرس جدید با گریخته از بند خدا به روز هستم....
...و مشتاق نقد ونگاه تان
شعرتان در سایت وازانا زیبا بود ...سپاس....
سلام جناب علیپور نازنین
نبودنتان را چقدر سخت گذراندیم و بودنتان را آه می کشیدیم و سرانجام شاهد بودنتان در این فضا و اشعار بسیار اندیشمندانه و زیبایتان هستیم و از این حیث بسیار بر خود می بالیم ..
یک نفر دیشب تا صبح
در مسیر این دالان
بدون خودکار و کاغذ
برای خواب های گرم
کسی که پسر هم سایه را دوست دارد
لذت بخش بود شاعرانگی تان
باشید همیشه
عرض شود که .... سلام
امدم که بگویم داری با دم میرزا بازی می کنی ؟
کمی ترس هم خوب چیزیه
من شما را احاله می دهم به ساطور درویش
سرت رو نقش قالی
مقدمت پر از جاده خاکی/ میرزا
سلام یرزوی عزیز
شعر شما در کنار معناگرابودن که در تمام کارهاتون دیده می شه دارای زبان شعری دلنشین است
به امید فرداها
سلام دوست عزیز
ممنون به خاطر دعوت و خوشحالم که بعد از مدتها به روزی
از شعرت بسیار استفاده کردم و همچنین اون مطلب در مورد جرایم رایانه ای
امیدوارم از این به بعد بیشتر باشی
موفق باشی
سلام
من این کار رو یک کار روایی و در حال حرکت دیدم
شاعر روایت رو طوری پیش میبره که برای شنیدن ادامه ی آن مجبوری که باهاش بری
در دل یک فضای سرد یک تم عاشقانه ساختی کاریه که هر کسی نمیتونه به سرانجام برسونه
تا رویاهایش را در خواب گاه
قبل از نامه به روستا برساند وُ
از عبارت (خواب گاه ) هم خوب ت.نستی کار بکشی
شاد باشید
salam
galeb bud
khoshhalam ke be ruz shodid
sheretan be yek bar khandan naghd nemishavd
niaz be baz khani darad ama tasvir dar an moj mizand
سلام!
خوبید؟
ممنون که مثل گذشته هم چنان شرمنده می کنی و سر می زنی. یه وبلاگ از دخترم دارم که خوش حال می شم بهش سر بزنی. اسم دخترتو به عنوان یه یکی از دوستاش لینک کردم.
http://traveller88.blogfa.com/ پرنیان انصاری
سلام دوست عزیز
خوشحالم که دوباره از شما می خوانم. شعری تاثیر گذار ، خوش ساخت اما غم انگیز از شما خواندم و در هوایش غرق شدم. پیروز باشید.
کجایی؟نیستی! یا من بی خبرم؟
بیا و بگو چه کسی می تواند این سه نقطه ها را پر کند؟
سان آقای علیپور عزیز پس آپ جدید کو؟ منتظریما
الحق راست گفتید!
نظر الکی و بی محتوا را میشه نوشت و از سر خود باز کرد براحتی تمام!
اما شخصا برای شعرهای شما ارزش قائلم و با هیجان خواندم و میخوانم
اگر واقعا اهل شعر و ادبیات باشی شعر دوستاتو با اشتیاق میخونی چون مطمئنا چیزی دست آدم را میگیرد
از اینکه نظر منو قابل دانستید واقعا سپاسگذارم
من همچنان منتظر اشعار جدید تان هستم
با آرزوی موفقیت برای شما و خانواده محترم
سلام آقای علیپور
شعرتان زیبا بود
هرچند منطق نثرگونه ای داشت اما
روایت خطی منظم به انسجام فرم عمودی انجامیده است
پیروز باشید
سلام دوست گرامی
در انتظار حضور شمایم.
تی فدا داداش
سلام برزوی عزیز
دیروز یا پریروز اومدم که بگم در اثر اشتباهم کامنتت حذف شده اما کامنت دونی شما خیلی قروفر داره و نتونستم در هر صورت ببخشید
از راهنمایی شما تشکر می کنم
باارادت: نشاطی
ما بیشتر ارادت داریم بهمن جان
با احترام _ خودکار کم رنگ
سلام
با دو سپید به روزم و منتظر...
چشم مشتاقانه خواهم خواند.
موفق باشید.
با احترام _ خودکار کم رنگ
سلام برزوی عزیز از حسن توجه شما و نگاه نافذی که به شعرم داشتید صمیمانه سپاسگزارم من این شعر را قبلن خوانده بودم فکر می کنم تفاوت در نوع نوشتار شما یک برآیند کلی و جزئی از ندگی معاصر است که انسان را در ضمیر خود به شک وا می دارد و این قرائت شما مغتنم است.
همواره نویسا باشید.
حامد جان !
شعر شما زیبا بود که مرا بر سر شوق اورد وگرنه این جانب هنری به خرج ندادم هنر در شعر آفرینشی شما بود.
موفق باشید.
با احترام _ خودکار کم رنگ
سلام میدونی که من بی تعارف حرف میزنم شعرت را یه بار خوندم اما دوسش نداشتم نسبت به شعرهای قبلیت خیلی ابتدایی بود تازشم انگار داری یه قسمت از یه سریال نود قسمتی شبانه را تعریف میکنی
برای حرفهای بیشتر بازهم باید شعرت را بخونم
فعلا
از نظر دقیق و موشکافانه شما که امیدوارم موجبات آموختن درست شعر گفتن توسط این جانب را فراهم آورد بسیار سپاس گزار هستم .
این جانب شدیدن محتاج فراگیری تجربیات ذی قیمت دوستان شاعر جهت حرکت رو به جلو هستم .
خواهش می کنم نگاه نقادانه اتان را که حاصل سالها تجربه سرودن است از کارهایم دریغ مدارید که من هنوز در ابتدای راه هستم.
اول از همه عرض کنم که کامنت این جانب در پست قبلی را چرا تایید نفرمودید؟
شعر شما را خواندم چیزی که در آن نوآورانه بود و برای اولین بار این جانب تجربه خواندنش را به دست آوردم شعر سپیدی بود با وزن شعر نو .
این جانب در این بیست و پنج سال فعالیت شعری نتوانسته ام شعر سپیدی با وزن شعر نو بسرایم حتمن باید یک بار امتحانش کنم.
خب هر چه باشد شما جوان هستید و جز آفرینش گری از شما انتظار دیگری نمی شود داشت امثال این جانب که در نیمه دوم عمرمان هستیم گرفتار تکرار شده ایم و انتظار آفرینش هنری در ما کمتر می رود .
دیگر نکته خوب شعر سپید شما ترکیب سازی نو و زیبای « خورشید نگاه » بود .
تصویر سازی عینی در شعر شما که از خصوصیت های شعر امروز است هنرمندانه بود
« چه تلخ است دیدن نا دیده های عمر
همانهایی که روزی خاطرات مخفی ما بود
و در یادآوری های تمام ذهن
پنهان بود
چه تلخ است آه
این رنج فراموشی
که چون سایه همیشه هست»
این جانب از این به بعد همیشه برای یاد گیری تکنیک های زیبا و نوآورانه بکار رفته در شعرتان به این وبلاگ سر خواهم زد استدعا دارم مرا از تجربه های خویش بی نصیب نفرمایید.
موفق باشید.
با احترام _ خودکار کم رنگ
سلام به آقای علی پور که کارش شگفت زده کردن دیگرانه
باور کن نظرم درمورد شعرت منظوری جز همون که نوشتم نداره یه وقت ناراحت نشده باشی. راستیادش شعرای قبلیت را بیشتر دوست داشتم و صریح بهت گفتم چون از نظراتی که معمولا همه برای از سر واکردن میدن مثل خوب بود عالی بود بعدا می خونم لذت بردم و ... متنفرم و همیشه سعی کردم یا چیزی نگم یا وقتی کسی برای خوانش شعرش دعوتم میکنه منم صادقانه برخورد کنم. درمورد شعر من هم درست میگی خودم هم میدونم نیمایی ولی دیشب بعد از اینکه به روز کردم و از نت اومدم بیرون خودم هم فهمیدم که نیمایی را سپید نوشتم اما دیگه خوابم می اومد نرفتم درستش کنم الان هم با نظری که شما دادید درستش نمیکنه بذار همونجوری باشه جالب میشه بابت نظرتن هم ممنون. نظر ژست قبلیتون هم من همین الان دیدم و تاییدش کردم.
سلام داداش
من با این ( ؤ ) هیچ جوری کنار نیامدم
ممنونم هجوووووووم
( ؤ ) از حروفی است که هنگام صحبت کردن زیاد یا وقتی جمله طولانی می شود از دهن ما مازندرانی ها خارج می شود چکار می شود کرد سال هاست این طور حرف می زنیم اگر حرف زدن ما را اصلاح نمودید چشم من هم خود به خود در شعر ( ؤ ) نمی آورم شما که بهتر می دانید زبان شعر ممکن است خیلی وقت ها از زبان گویش محل تولد شاعر تاثیر بگیرد البته این موضوع تاثیر زبان شاعر که به آن اشاره نمودم موضوع جالبی برای گفتگوی بیشتر توسط سایر دوستان نیز هست .
ممنون که وقت می گذاری.
دوست دار شما _ خودکار کم رنگ
درود بر شما
البته این را به خاطر چند بار خواندن شعر عرض کردم
برزو جان
غرض از این مطلب بررسی دوباره ایست که چیست این (ؤ)
من یادم است در سالهای نخست دهه هفتاد فکر میکنم ۷۳ بود که در جایی شعر خوانی سید علی صالحی بود او این ؤ را می آورد و میخواند من با نوشتن آن آشنا نبودم فکر میکردم لحجه شاعر است که اینطور می کشد ؤؤؤؤ... بعدها در کتابهایش و در شعرهای زیبا تری از دوستانی مانند شما هم به این رفتار برخوردم و حالا این سوال دوباره در ذهنم جان گرفت.
آری به نظر اگر بخواهی دنبالش را بگیری به جایی خواهیم رسید
حتما شما بستر زیبایی شناختی آنرا خوب می شناسید یا دوستان دیگر تا ...
اینکه این ؤؤؤ فقط تاثیر گویش محلی باشد شک دارم
ولی با تاثیر آن بر شعر و زبان شاعران انس دارم و خوشم هم می آید
عبادت قبول برار
شما به عنوان یک دوست و خواننده شعر حق دارید هر گونه نقد صحیح را مطرح نمایید و این جانب نیز با دل و جان می شنوم ( مثل همین موردی که فرمودید ) خب این نوع گفتگو ها موجب می شود تا در ذهن انسان دریچه هایی باز شود و پا به فضاهای نوینی بگذارد .
این احساس مسیولیت در مقابل شعر دوستان و نظر درست نوشتن بر شعرشان شریف است برای همین تا آن جایی که تجربه و سوادم اجازه دهد بر شعر دوستان می نویسم .برای این هنوز بر شعر این پست شما مطلبی ننوشته ام که هنوز دارم شعر را می خوانم و اگر متوجه مطلب نشوم نخواهم نوشت و انتظار این جانب نیز از دوستان همین است .
شما که ماشا ا... تجربه و تخصص کافی در خصوص شعر سپید دارید لذا همیشه نظرتان برایم شنیدنی است.
موفق باشید.
با احترام _ خودکار کم رنگ
آخه همین اخلاقته که ما را جذب تو میکنه دیگه
موفق باشید و همیشه دست استادی تان بر سر این نوشته ها مستدام باد
با نام خدا و با سلام
یاد دوستان در دلم
یک خاطره نیست
بلکه گدازه ایست از مهر
و آتش جه می کند بادل ...
مهربانی ام را نمی دانم
آقای علیپور عزیز ، شاعر صمیمی
درست حدس زدید ...
خیلی ممنونم ...
و زبانم الکن است از سپاسگذاری
شاد باشید و باز یادم کنید ... خدایت یار...
درود- این طور زیر هم نوشتن ازار دهنده بود به دلیل نوع نوشته که انگار متن عادی است نه شعر. یه بار هم پشت سر هم بنویس شاید بشود به راحتی خواند و گرفت
از حس همدردی شما سپاسگزارم و بقای عمر شما را آرزومندم.
سلام
از حس همدردی شما کمال سپاس را دارم و برایتان سلامت و طول عمر آرزومندم.
در ضمن من هم خدمت شما تسلیت عرض می کنم و البته دیرکرد من برای تسلیت گویی همان است که دیر خبردار شده ام.پایدار باشید
سلام دوست من
با وطنیسم به روزم
سلام
ببین چه به روزم
افتاده
ببین که به روزم
با دو شعر
با فرامرز اصلانی
با آرتور کوپیت
همین طور راه می روی وُ
برف های ِ زیر ِ پایت
معلوم می کند
یک نفر دیشب تا صبح
در مسیر ِ این دالان
بدون ِ خودکار و کاغذ
برای خواب های ِ گرم ِ
رد پا چرا اینقدر ردپاست؟ خیلی خوبه که هر چیزی که وزن دارد، برف که ببارد، ردپا دارد. دارد. دارد. دارد
سلام دوست عزیز
کار خوبی را خواندم.شعری مبتنی بر روایت با زبانی گفتاری توام با طنزی که در کل شعر ریشه دوانده.
شاد و سربلند!
سلام
امروز با وبلاگتون آشنا شدم.
خیییلییی زیبا می نویسید.
خیلی!
موفق باشید.
سلام جناب کم رنگ !
این دقیقا صفتیه که خودتون برای خودتون انتخاب کردین و هیچ قصد شوخی و توهینی در کار نبوده من شما رو نمیشناسم و از سن و سالتون هم خبر ندارم که بخوام باهاتون شوخی داشته باشم
هر کسی ممکنه نظری داشته باشه و دلیل نمیشه که شما اونو به خودتون بگیرین من فقط از اسم مستعار شما برای بیان نظرم به نوعی استفاده کردم همین بازم میگم قصد هیچ توهین یا شوخی ای نبوده خانم یا اقای خودکار کم رنگ !!
متاسفم...!
برزوی عزیز سلام
تنها کسی که هنوز خودکارش پررنگ نقد می کند تو هستی و این مایه ی دلگرمی من است
وگرنه از از اینهمه کامنت های مسخره به سرم می زد که ........
بابت شعر عرض کنم که شاعر به قدر همت خود می نویسد و نیمه ی زیباتر آن از آنِ مخاطب است و ...
هیچ پاسخی نمیتوانم داشته باشم جز اینکه هر کس هر مطلبی از خودش را شاهکار می داند و سعی در نمایش آن دارد شاید باید بیشتر صبر می کردم تا در من ته نشین می شد به هر حال از این دست کارها کم نیستند و امیدوارم در فرصتی دیگر برایت .. نه همین الان می نویسم تا بهتر بتوانی مردودم کنی1
راستی میخواه درباره ی اندیشه و محتوای شعر قیصر پایان نامه بنویسم و چشم یاری دارم چرا که اصلا نوشتن بلد نیستم و منابع ام در حدّ صفر است لطفا راهنمایی بفرمایید
امروز "بود"یم
فردا شاید
در پای گلها و درختانِ بهاری
خاکیم و کودیم
2
اندوه
بیرون نمی رود
از سینه ی سه تار
حتی
با شور دلکش و ...
حتی اگر بهار !
3
پنجره ای
بسته شد و باز...
تپش قلبی
شد آغاز
4
تنها
به قدر دیدنت زیباست
دنیا
اگر جای تماشاست
5
ولی چه دیر !
حال باغ را خبرگرفت
باغبان
پیکر شکسته ی درخت را
از دهان ِسنگدل تبر گرفت
6
پروانه ها غمگین !
پروانه ها دلتنگ !
د.ورند
گلهای رنگارنگ
7
گلایل سفید
روی نیمکت
کاش
دیر اینقدر نمی رسید!
1
گفتند که او در راه است
چارده قرن گذشت
شب تلخ تاریخ
امّا
همچنان بی ماه است.
2
در ایستگاه صبح
آیینه های تر!
خورشید آرزو!
ای کاش زودتر!
3
در زمهریرِ دی
قندیلهای اشک!
درچشم انتظار
ما زود آمدیم؟
یا کوپه ی بهار...؟!
4
درجشن میلادت
با این همه شور این همه مستی!
آیا
در تک تک دلها
تو واقعاً هستی؟
ارادتمند:
بهمن نشاطی
به به برزو جان ! خوش آمدی رفیق ... من چند تا از خوابینش های تو را که آن اوایل روی برخی خواندیدنی هایم انجام داده بودی گذاشتم پای همان کاره و در عجب مانده بودم که چرا از زیر چشمم در رفته بود ... پویا بمانی هماره !
..
..
..
اما رابطهی منِ شاعر و شعرم ، با سه نسل فاصله ، با نصرت رحمانی و شعر او چه گونه است ؟ آیا در این جا هم نوعی «عقدهی ادیپی» عمل میکند ؟ گمان نکنم . به چند دلیل : اول این که وقتی من و دیگر همنسلانم ، سیاه مشقهایمان را مینوشتیم ، نه شعر رحمانی و نه خود شاعر ، هیچیک ، حضور چشمگیری در «پیشزمینه» نداشت ...
خیلی شعرتان متفاوت و زیبا بود.
موفق باشید.
سلام
ممنون از نقد سازنده ای که برای نوشته ام داشتید
خوشحالم می شم نقدی هم برای نوشته جدیدم بنویسید.
موفق باشید.
سلام!
احوال شما؟
امیدوارم شما هم خوب باشید. از گذشته شما همیشه لطف داشته یی و هنوز هم.
سلام برسان. دختر گل ات را هم ببوس!
سلام
شعرتان را خواندم در مراجعات بعدی حتمن نظر خواهم داد.
به مارش زیست دعوتید
با دوستی و احترام
سلام آقای وکیل .
منم خدا بخواد می شم یکی مثه دکترای اقتصاد .
اما چند سالی طول می کشه .
راستش بهتون احتیاج داریم .
ما بچه ها کانون شعرو ادب پیام نور گرگانیم .
بیا تو وبلاگمون و راجعبه شعر بچه هامون نظراتونو بگید. فقدان کاردان تو جلسات مشهوده! لااقل اینجوری نظرات شمارو می گیم تو جلسات .
به دوستا دیگتونم اگ دوس دارن بگید .
خیلی مرسی .
دبیر کانون شعر و ادب پیام نور گرگان .
بسیار زیبا و تاثیر گذار بود
شادزی