-
انجمن مجازی
یکشنبه 23 بهمنماه سال 1390 08:58
طرح آمار و عضو گیری شاعران کشور به نام پروردگار زیبا و زیبا پسند انجمن مجازی شاعران ایران در نظر دارد ، طرح بزرگ آمار و عضو گیری شاعران فعال در عرصه ی اینترنت را برگزار نماید. دوستانی که از سال های قبل در محیط های ادبی اینترنت فعال بوده اند با نام انجمن مجازی آشنا هستند. این انجمن که در 1387 شروع به کار کرد،امروز در...
-
شعر
جمعه 31 تیرماه سال 1390 21:39
Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA MicrosoftInternetExplorer4 وبلاگ مقاله خودکار کم رنگ : http://khodkarekamrang.blogfa.com وبلاگ حقوقی خودکار کم رنگ : http://law1386.blogfa.com نه لباس وُ ظرف های ِ شسته و تمیز نه هنگام ِ غذا مردی انگشتش را سیر می خورد و نه کاری که شاید چهار پا ها هم بلدند. که شب تا صبح به...
-
شعر
یکشنبه 4 اردیبهشتماه سال 1390 22:55
عروسکی در دستت خرس ، میمون یا هر اسمی که دوست داری. جلوی چشم ات پشتک و وارو می زند وُ می خندی ، تا اشکت می ریزد. حوصله که نداری چقدر روزها برایش کسل اَند (در بوفه ای که او را از تو جدا می کند). مدام چشمش _هر اسمی که دوست داری_ با دیدن تو برق می خورد که هِی به ساعت و تلفن نگاه می کنی. و خواهری که بی مقدمه وُ به زور...
-
شعر
یکشنبه 29 اسفندماه سال 1389 15:01
به خلق های قهرمان مصر و لیبی که علیه دیکتاتور ها سکوت را انتخاب ننمودند حتا اگر به قیمت از دست دادن جان شان شود . حُسنی در تو نیست تا مومیایی ات کنند میدان التحریر سنگی برای اهرام نمی فرستد میدان التحریر فرعون را رمی می کند با تانک هم نمی توانی تا سویز ویراژ بدهی شن های روان کاخ القبه را دفن کرده اند ستاره های پنج پر...
-
شعر
چهارشنبه 26 آبانماه سال 1389 19:17
فرودگاه که فرش شد کچل در لانه ی کبوتر تحصن کرد (بی خیال دختری که به عدد موهای نداشته دوستش دارد). آسمان برای برج بلند شد و حاج آقا معمار ... -:«ایشان لای برف گیر کرده لطفن صفحه را ورق بزنید ». صفحه...صفحه...صفحه پشت سر هم ...همه ...صفحه _:«یاد ایامی»...قیژ...ویژ _:«گرامافون سوزنش گی ر دارد ». _:«حالا کمی آرام تر نمی...
-
شعر
دوشنبه 8 شهریورماه سال 1389 21:04
باران که می سیلد جوی می رودد دریا می موجاند. در گالری ِ نقاشی آب رنگ رنگ برصورت پاشید و ُ تابلوی ِ مونالیزا لبخند نمی زند چقدر جعلی لبش نقاشی شده که چیزی نمی تواند بخورد و ُ قاب به هم می ریزد و ُ درتوالت ِ زنانه آینه که نباشد خط ِ لب ِ مونا لیزا روی ِ یقه ی ِ پیراهن ِ مردانه برق رفته بود که چقدر تابلوی ِ مریم ِ (ع)...
-
شعر
سهشنبه 15 تیرماه سال 1389 17:31
بگذار رو سیاهی برای زمستان بماند. که دکل های ِ فواره زده از شانه های ِ ضحاک به سمت ِ نگهبانی ِ پادگان بوی ِ نفت نمی فرستند. چند سرباز هم یخ بزنی همین طور راه می روی وُ برف های ِ زیر ِ پایت معلوم می کند یک نفر دیشب تا صبح در مسیر ِ این دالان بدون ِ خودکار و کاغذ برای خواب های ِ گرم ِ کسی که پسر ِ هم سایه را دوست دارد...
-
شعر
چهارشنبه 1 آبانماه سال 1387 21:10
کش تفنگ دست گرفته ای و انگار دلت می خواهد بترکد. روز های ندیدنش حسابت را به هم می ریزد. شاید از پدرش نمی ترسیدی سنگ برمی داشتی و از توی حیاط خودتان روی حلب آن ها می زدی تا دست پاچه به ایوان بیاید و فقط نگاهش کنی ...کنی...کنی و مادرش صدا بزند _:«مهناز اووووی...اویییی مهناز» و تو از این همه ...شانسی به زمین و زمان فحش...
-
شعر
شنبه 10 فروردینماه سال 1387 23:20
حتا ایست گاه های جهان نایستند که دروغ ِ سیزده و قار قار ِ کلاغ نیستی. می آیی ات هست است. که پیاده رو زیر ِ کفش های ِ مدل به مدل عرق می ریزد و تنگ می شود و وسوسه ی ِ مهتابی ها در فروش گاه می آیی ات هست است را کنار ِ کدام ویترین ِقشنگ پیاده می کند، که در نماز ِ دهمین ظهر ازتمام ِ تیر ها سر قاپید و بر نگشت وندید که سیبل...
-
شعر
چهارشنبه 8 اسفندماه سال 1386 16:07
نگو نیامدن بر سر ِقرار به چشمک ِ عروسک ربط دارد . روی ِ صندلی ِ پارک کسی ذله تر از آن است که با بستنی ِ آب شده کاسه کوزه را پای ِ ترافیک بشکند . حتا اگر عروسک هنگام ِ پریدن با چتر رعد و برق را به خانه بیاورد مورچه هوس ِ رفتن به میهمانی ِ اسکیمو بر سرش نمی زند . شناسنامه را هم دست کاری کنی کوه ِ یخ برای ِ مسافر ِ بی...
-
شعر
سهشنبه 9 بهمنماه سال 1386 19:14
مجسمه ی ِ آزادی در عملیاتی انتحاری روی ِ پل ِ «سان فرانسیس کو» در روز ِ دوازدهم مسلمان شد وُ ستاره های ِ داوود درمرخصی، کنار ِ «دیوار ِ توبه» به سلامت ِ برج ها در کتاب ِ «عهد ِ عتیق» خطری نمی رسانند. که «ملا عمر» چشم ِ دیدنش را ندارد. با شرکت ِ کابل در فیلم های ِ سوخته، دوربین ِ شکسته دخترهای ِ بدون ِ نقاب درخانه پیر...
-
شعر
یکشنبه 9 دیماه سال 1386 18:20
شاید جنگ زندگی ِ پس از جنگل باشد که نقاشی ها بوی ِ دود بگیرند وُ بچه ها به جای ِ مدرسه مشق بروند. خیا بان آغاز ِ بدی نبود. تانک که اسباب بازی شد سر باز ها در سنگربه بلوغ نرسیدند وُ برای ِ بیوه های ِ باکره کسی نامه ننوشت. تا دمپایی جفت کنند تا تیغ پای ِ فرشته ای را جیغ نکشد که تیغ یاد ِ خنجر ِ سامو رایی می اندازد، وقت...
-
شعر
یکشنبه 29 مهرماه سال 1386 15:00
با خودکار ِ کم رنگ نوشته بخوان. از یادداشت برای ِ شاعر وقتی گرسنه و عجول دادگستری را به خانه می آورد. لطفن رنگ ِ خودکار را فراموش کن. _:«سلام عزیزم! خسته نباشی». (در فکر این که تمام ِ حکومت ها شبیه ِ همین جمله تا "آشویتس"و"ابو غریب" سلام نگفتند؟) _:«سبزی را با قیچی خُرد کن نه آن قدر ریز، اسفناج است...
-
شعر
دوشنبه 16 مهرماه سال 1386 03:29
پیرزنی که سطل ِ زباله ی ِ کنار ِ پیاده رو را می گردد و پوست ِ موز زیر ِ پوستر ِ کاندیدای ِ انتخابات می اندازد نسبتی با گلادیاتور ندارد. تا برای ِ هورای ِ لژنشین ها پوست های ِ رنگی را با ناخن و دندان جِر دهد. انگار اسپارتاکوس آلزایمر گرفته بود که به کاتب نگفت تا تاریخ را مطابق ِ میل ِ برده ها بنویسد. بنویسد: «گلادیاتور...
-
شعر
چهارشنبه 4 مهرماه سال 1386 19:18
دفتر ِ خاطرات را به خشک شویی داده ای وُ تلو تلو خوران انگارکه دوغ خورده باشی در ازدحام ِ خیابان رسوب های ِ ذهن را بالا می آوری وُ مشت هایی که به یک صد وُ بیست وُ چهار هزار پیامبر نرسیده اند به تلافی ِ جهنّم زیر ِ گو نه هایت را کبود می کنند وُ اگر سگ ها تو را نمی شناختند حالا باید به تاوان مَنُّ و سَلوی ِ ارسال نشده و...
-
شعر
شنبه 24 شهریورماه سال 1386 05:45
از ارتفاع ِ پل شیرجه بروی وسط ِ راه تخته سنگ ها خودشان را نشان می دهند. یک ،دو ...ده ...تورپ!!! _:«اُ ه این هندونه هم پوک در اومد … لعنتی!». امّا از رنگ ِ قرمز می توانی برای شیر ِ آب ِ گرم استفاده کنی تا یک استکان ِ چای حضور ِ همیشگی ِ زن را بدون لکه هایی که به قهوه ای می زند روی پاهایت به ثبت برساند. احتمالن انفجار ِ...
-
شعر
شنبه 10 شهریورماه سال 1386 20:00
این روز ها ویلچر بهترین هم سنگری ست که ترکش ها را اَنگولک نمی کند و به ریش تراشیده چپ چپ نگاه نمی اَندازد. همسری که لَج کرده تا گواهینامه نگیرد قهر قهر قهر و تو اِنگار داری اَز شدت اِدرار می تَرکی و مستراح هم اَوّل با پای چپ بعد... _:«چپ راست ،چپ راست،چپ راست کِی خسته است؟...». اَمان اَز میدانِ مین که کمر فیل را می...
-
شعر
شنبه 3 شهریورماه سال 1386 21:45
پیراهن که زلیخا نمی شود تا هزار شب شهرزاد را از دهان ِ نهنگ در آورد و روی ِ سیم ِ تلفن نامه ی ِ عاشقانه پهن کند. پیراهن چاک ِ دل را درز نمی گیرد. یوسف در خواب لو رفته و پرینت ِ نجوایش جلوی ِ میز ِ عزیز. که سند باد خلیفه را با چراغ جادو کُنَد و با قطار ِ سریعُ السّیر رویای ِ زلیخا به ابوالهول برساند. از ماه که نگاه کنی...
-
شعر
سهشنبه 16 مردادماه سال 1386 20:07
اتاق چهار دیواری که شکل هندسی او تعریف کرده ، با در یا درهایی. (وقتی اتاق تنگ می شود هر کس جز لهجه ی خودش فریادی بلند نیست از پنجره راحت تر در می رود). رو به رو آشپزخانه ای چسبیده به توالت با درهایی هم سایه، در به در ،در به در. تمام روز و شب سنگین و سبک می کند و درخت بهانه خوبی برای بالا رفتن، هر چند شکوفه ها به مرگی...
-
شعر
شنبه 6 مردادماه سال 1386 12:31
بهمن که آمد پرتقال های نارس سقط شدند و قاطر ها برای هیزم به جنگل نرفتند و هر روز قایق موتوری چرخ خورد شاید رمضان لااقل تورش را بالای آب بفرستد. سبیلت را بهانه جویدن می کنی تا دست در جیب یقه کاپشن کهنه را بالا داده در «ایستگاه آخرین»* مرد سیگار فروشی کنار جعبه پرتقال از سرما می لرزید را فراموش کنی. ... ... حالا می...