خودکار کم رنگ

به آموزگار شعر شمال زنده یاد تیرداد نصری

خودکار کم رنگ

به آموزگار شعر شمال زنده یاد تیرداد نصری

شعر

شاید جنگ زندگی ِ پس از جنگل باشد

که نقاشی ها بوی ِ دود بگیرند وُ

بچه ها به جای ِ مدرسه مشق بروند.

خیا بان آغاز  ِ بدی نبود.

تانک که اسباب بازی شد

سر باز ها در سنگربه بلوغ نرسیدند وُ

برای ِ بیوه های ِ باکره کسی نامه ننوشت.

تا دمپایی جفت کنند

تا تیغ پای ِ فرشته ای را جیغ نکشد

که تیغ یاد ِ خنجر  ِ سامو رایی می اندازد،

وقت ِ هاراگیری

مواظب ِ روده ی ِ بزرگ باش

تا روزنامه ها نجس نشوند وُ

کاریکاتور را موریانه بخورد وُ

رژیم در فاحشه خانه ای لندنی

نطفه ببندد.

که دور مسجد دیوار ِ حائل

ویار ِ ریختن می کند.

چین...برلین...داس و چکش عتیقه وُ

آهنگر ها

با درفش لایه ی ِ اوزون را می دوزند وُ  

جنگل زندگی پس از جنگ

چقدر نقاشی ها بوی ِ بچگی می دهند.

از دیوار هم سایه که بالا بروی

دختری با موشک ِ کاغذی

برایت نامه می فرستد.

با دماغ ِ گنده برایش

سوسک پست می کنی.

که دیوار ِ صوتی می شکند.

و هم کلا سی ها

سرش گل می ریزند

  9/3/1385_زنجان

نظرات 24 + ارسال نظر
رویاابراهیمی دوشنبه 10 دی‌ماه سال 1386 ساعت 19:43 http://baraneroya.blogfa.com

سلام جناب علیپور شعر تیز برنده و قوی بود ودر نهایت آه حسرت از حقایق تلخی که شما همیشه به زیباترین شکل به تصویر می کشید فقط کمی احتیاط را هم چاشنی کار کنید تا مارو از نگرانی دربیاورید لطفا

شرقی دوشنبه 10 دی‌ماه سال 1386 ساعت 22:29 http://www.minaseresht.blogfa.com

سلام دوست عزیز

جناب سپاس از حضور گرمتون...

خبر خاصی نیست ، می خوام پست جدیدمو بزارم اما فونت نوشته اذیتم می کنه و فعلا در تعلیق پستی قرار دارم ...

ضمنا شعرهای شما نه اشتباه کردم !!!نمایشنامه های شما

تصویر گری های شما ، تجسم آنچه در قبل اتفاق افتاده و آنچه خواهد افتاد ...همیشه و همیشه زیبا و خواندنی است ..

فقط کمی دلهره از این اتفاقات بوجود می آید که به عقیده من

خیلی هم مهم نیست واقعیت ها رو باید پذیرفت حقایق تلخ است ... و شاعری مانند جناب علیپور ما رو با واقعیت ها

رو در رو می کند ... لذت بردم مثل همیشه ...بزودی خبرتون خواهم کرد امیدوارم مشکل حل شود وگرنه مجبورم با خط و فونت ریز کار رو بروز کنم ..

علی ایران نژاد سه‌شنبه 11 دی‌ماه سال 1386 ساعت 13:59 http://www.nima-aram.blogfa.com

دوست من سلام
خلاقیت و نو آوریتان قابل تحسین است .
اما پراکنده گوئی ها عامدانه به چشم می آیند و از کیفیت کار کاسته اند .
با این همه کار دوست داشتنی از آب در آمده .
پیروز باشی .

مهرداد سنجابی چهارشنبه 12 دی‌ماه سال 1386 ساعت 00:59 http://mm26nn30.persianblog.ir

سلام
شعر زیبایت را بدقت خواندم . شعرت شروعی گنگ دارد. جنگل پیش از جنگ هم مفهوم توحش رادرخودداردو هم مفهوم شبزینگی ورویش را. اما با ادامه کم کم شعر تکمیل میشود. و مخاطب با جهان پس از جنگ .مشکلاتش ودردهای کودکانه اش آشنامیشود. جامعه ای که نابالغ میماند و دیگر جنگی نیست تا فرزندانش را به بلوغ فکری برساندوعشقهایشان را از فرش حقارت به عرش برساند. و حقایق تلخی که پس ازجنگ پیداشد شعر از مواظب روده بزرگ ... شروع بع اوجگیری میکندیعنی همزمان با عمومی ترشدنش تاآنجا که دراوج زیبایی شعرجنگ شعری فرا مرزی و جهانی میشودباتمام عقاید و مذاهبش و تمام فجایع عمومی اش . وباز چرخش دایره ای که باشروع شعرآغازشده بود وبه انتها رسیدنش . جنگل زندگی پس ازمرگ .که اینبارمخاطب دیگر سردرگمی اول شعرراندارد وکاملا مطمین است که چه جنکلی مدنظر سراینده است . شعر بسیارزیبابود اما با تفکر کلی حاکم برداستان موافق نیستم . جنگ مضرات بیشماری دارد. نمی توان به صرف سهل انگاری پس از جنگ و به بیراهه رفتن جوانانی که زمانی اسطوره دفاع بوده اند و شهامت ٬ جنگ را ستود و فجایع اجتناب ناپذیرش را نادیده گرفت . گناه ویرانی پس از جنگ گناه سهل انگاری آنانی است که ...

ناصر چهارشنبه 12 دی‌ماه سال 1386 ساعت 03:01 http://naser-ba.persianblog.ir

نوشته هات روخوندم. اصولن امیال ناسیونالیستی ندارم. گرچه یک اینترناسیونالیست هم نیستم. ولی شعر باید که فارغ از زمان و مکان باشد. و هدفهایی متعالی تر از امیال ناسیونالیستی. مگر نه که در دهکده ای جهانی زندگی می کنیم.

میلاد پنج‌شنبه 13 دی‌ماه سال 1386 ساعت 17:04 http://www.miladshekary.persianblog.ir

سلام
باید بگم عالی بود .همه چی
زبان کوبنده ای داری
وکلمات خوب کنار هم نشستن
ممنون

یاسر قنبرلو جمعه 14 دی‌ماه سال 1386 ساعت 12:30 http://www.yahagh-yaali.blogfa.com

سلام آقای برزو علیپور

شعر زیبای شما را خواندم و جذب ۳ عبارت اول شدم که عجب چیزی بود !!!!‌

۱) جنگ زندگی ِ پس از جنگل بود
که نقاشی ها بوی ِ دود گرفتند وُ
بچه ها به جای ِ مدرسه مشق رفتند.

یک تصویر کامل از جنگ و سرباز های جوان و تکلیف و نگاه به ضربه های اجتماعی بسیار دیدنی بود ! استفاده از المان های فرمیک ! (جنگ و جنگل و مشق رفتند )

۲) سر باز ها در سنگربه بلوغ نرسیدند وُ
برای ِ بیوه های ِ باکره کسی نامه ننوشت.

از این دو خط هم به خاطر نگاه شاعر به دختر ها و پسر های جوان که آینده ی خودشان را به دست قیچی داده بودند بسیار لذت بردم ...

۳) از دیوار هم سایه که بالا بروی
دختری با موشک ِ کاغذی
برایت نامه می فرستد.

از این ۳ خط هم به خاطر باز هم نگاه زیبای شاعر به تجاوز و سیاست های موجود در زمان امروز بسیار لذت بردم ...

آقای علیپور از معدود شعر های سپیدی بود که من دوستش دارم ...

آقای علیپور نمیدانم تا چه حد به افتضاحی که این روز ها برخی شاعر ها به شعر سپید زده اند آگاهید! وقتی آدم شعر هایشان را میخواند هیچی نمیفهمد !‌ هیییییچ ! بعد به خودش می گوید اگر شعر سپید این است دوست دارم صد سال سیاه شعر سپید نگویم و اصلا نشنوم !‌

اما کار هایی از قبیل کار های شما و آقای شکارسری و چند تا دیگه از دوستان رو وقتی میخونم مثلا آقای مهرانفر و چند تا دیگر از دوستان شمالی واقعا به سپید امید وار می شوم امیدوارم که موفق باشید ...
*********************************************
در مورد استفاده از ضمیر که گفته بودید ... این مطلب بدیهی است که در هر شعری استفاده ی زیاد از ضمایر بسیار به کار لطمه میزند و من همیشه سعی میکنم کمترین استفاده را از ضمایر ببرم که واقعا فرمایش شما در مورد تاثیرات آن درست است ! اما در شعر اخیری که گذاشتم مطلبی در مورد ضمیر های دو گانه ی انسان بود یعنی (من) و (من ٍ من) که حالا نمیدانم چقدر در انعکاس آن به مخاطب موفق بودم ... پایه های سرایش این شعر را بر مبنای ضمایر من مستحکم کردم که شاید تصمیم غلطی بوده باشد اما استفاده از من های زیاد تعمدی بوده است ... به هر حال از خواندن شعر زیبایتان لذت بردم ...
********************************************
قربان شما

پدرام

علیرضا عاشوری جمعه 14 دی‌ماه سال 1386 ساعت 21:17 http://www.qazale-pishro.blogfa.com

شعر زیبایی خواندم.واقعن دستمریزاد.
هربار که می خواهم شعر برزوی علیپور را به نقد بکشم متاسفانه یا خوشبختانه ابتدا درگیر زیبایی شناسی های شعرش میشوم و فکر من را برای اینکه تیغ نقد را در دست بگیرم متزلزل می سازد. یعنی یک نحوی در کارش می بندد که گاه نقد به جای گارد گرفتن آغوش باز می کنم تا بغلش کنم شعرش را.
خوب حالا دارم کم کم از نحو می آیم بیرون دارد حال سر جایش می آید.
آهان خوب شدم.
اما نقد.
وقتی شعر شروع میشود و پایان می یابد شاعر مخاطبش را با دورانها و تفکرها و سیاستهای منسوخ و رایج دنیا مواجه می سازد که به اندیشگی و اندیشمندانگی شعر خودش مواجهت می سازد .چیزی که این روزها کمتر شاعران هم عصر مان با آن مواجهند مطالعه است خواندن در کارهای برزو موج می زند .باید بگویم که با شاعر هوشمندی مواجهم با سواد و آگاه وقتی شعری از او می خوانی مطمئن هستی که تفکر و شعر هر دو با او مواجهند .او دیگر می داند که نمی تواند شعری بی پشتوانه بگوید .ظاهرن وسواس کلمات به جان شعرش افتاده.
من بسیاری از بندهایی را که میشد ایراد گرفت را مجدد خواندم اما با بازخوانی مجدد متوجه میشوی که دلیلی بر استفاده ی آن ترکیب وجود داشته . لاربیرنت نمی گوید واضح است آنچه باید دست یابد.
زبان زبان شخصی است .خوشبختانه می توان به جرات گفت که شعر علیپور زاییده ی ممارست های فراوان اوست که امروز از او شعری می خوانم که زاییده ی تفکر اوست. تفکری که با تعقل و زیبایی شناسی همراه شده.
مواردی برای گوشزد تقدیم می کنم که خالی از لطف نیست:
سربازها در سنگر به بلوغ نرسیدند
برای بیوه های باکره کسی نامه ننوشت
این دو بند اگر چه از مقصود شاعر آگاهم اما رسانایی آن کمرنگ شده فکر می کنم چیزی در این میان موجود نیست.باز خود ایشان مخیرند.
و اینکه هارگیری کردن را در چند جای دیگر در شعر برخی دوستان دیگر خوانده ام که اگر چه به تفکر در شعر باز می گردد اما دست خورده شده.
کاریکاتور را مویانه بخورد و ....
بسیار زیباست کاملن یادم آورد که چه می گوید.قضیه ی پیامبرو....که ....و در رژیم که.....
من با این شعر ارتباط بساری برقرار کردم.یادگل سرخی می اندازدم .بی پردگیهای در پرده را
برای این شاعر بهتر آرزوی توفیق دارم.

اسماعیل مهران فر سه‌شنبه 18 دی‌ماه سال 1386 ساعت 17:17 http://www.momken.blogfa.com

سلام
جاهایی به لایه لایه شدن کار دامن زده شده که این امر را یک دستی لغات و ایجاد بستری مناسب در روایت از بین برده
در هر حال شدن این کار یک سری لذت هایی داشت که خوب می تواند از پس شعر بر بیاید
برزو علیپور را می گویم
منتظرم برزو
عید را می گویم

سیاوش کاویان پنج‌شنبه 20 دی‌ماه سال 1386 ساعت 01:25 http://mby.blogfa.com

لذتی دارد خواندن آنچه که خود میخواهی بگوئی و نمیتوانی از قلم دیگران.موفق باشید که خوب مینویسید و خیلی هم خوب.
میلم نظرات ارزشمندتان را در مورد نوشته های خود بدانم. لطف میفرمائید؟؟

mehdi شنبه 22 دی‌ماه سال 1386 ساعت 00:56 http://www.khate3evom.blogfa.com

in hame gosastegiye sheari dalil dare? ...ta baad

mehdi شنبه 22 دی‌ماه سال 1386 ساعت 10:06 http://www.khate3evom.blogfa.com

سلامی دوباره عزیز
چراغهای رابطه از فروغ همانطور که می دانید هم در معنی و هم در قالب با این شعر متفاوت است.اما اگر شباهت کلماتی را می گویید باید بگویم که بالاخره ساختار کلمه محدود است و شاعران مجبورند از این تکرار استفاده کنند.اما برای توضیح بیشتر باید بگویم که من از هیچ قاعده ای در شعرم پیروی نمیکنم و به دنبال شلاق زدن هم نیستم زیرا که در این رهگذر شلاق ها زده شد و دیدیم که هیچ نشد.من مجبورم به شعر و تنها موجی از ذهنم را به صفحه یله میدهم اما به شعر معتقد نیستم. اما در مورد شعر شما... شما در این شعر به همه جا سر زدید و تقریبن از هر دری سخن گفتید.از جنگ..جنگل.. دود
فرشته... هاراگیری و ... اما هدف از این همه تنوع چه بود؟
و یا بعضی از محهولات دیگر (با دماغ گنده برایش..) ایا به واقع شعری که امروزیان از ان دم میزنند همین است؟ رابطه ا ی که شاعردر نظر گرفته است( برای مخاطبی که اولین بار با نوشتار او اشنا می شود) کجاست؟ عزیز شعر امروز ما با قوانینی خود ساخته دست وپنجه نرم می کند (که من از ان بیزارم) از این
پرده بیرون بیا. هر چه می خواهی بنویس ...هر چه می خواهی
ممنونم که منت گداشتی و نظر دادی .من همیشه منتظر چنین برداشتی از شعرم توسط مخاطب بودم(همانندی با شعر فروغ) اما برای توضیح تکمیلی به این بیت اکتفا می کنم

ما برون را ننگریم و قال را ما درون را بنگریم و حال را

(حضرت مولانا)

تا بعد...

رز شنبه 22 دی‌ماه سال 1386 ساعت 13:54 http://shabeshear.blogfa.com

سلام جناب علیپور عزیز و سپاس از حضور همیشه سبزتان .
ممنونم از لطف و محبتتان ...ولی باور کنید می دوم و نمی رسم .مدتی هم مشکلاتی در سیستمم ایجاد شده بود که خدا را شکر رفع و رجوع شد .امروز هم که به مدد برکت خدا ... خانه نشین شدم و از این هوایی که بس ناجوانمردانه سرد است رهایی یافتم ... آمدم سراغی بگیرم مهربانیتان را ...
شما هم مدتی کم پیدا بودید اما ،خوشحالم که روزهای خاکستری تان را پشت سر گذاشتید .. و باز هم شعر و فقط شعر...
زیبا بود ...شروع و پایان بندی عالی و مهمتر از همه اینکه حالت روایی کار را خیلی خوب در دست گرفتید و کمتر با گسیختگی هایی که بعضا در اشعار شما (جسارتا ) می دیدم ،روبرو شدم . حقیقتی تند و تلخ که به زیباترین شکل ممکن ادا شده بود . شبیه طعم فلفل ... که هرچه قدر هم تندی اش اذیتت بکند ، از لذتش نمی توانی به همین راحتی ها بگذری ...
شاعرانگی تان همواره مستدام .

نسرین اصانلو شنبه 22 دی‌ماه سال 1386 ساعت 16:44 http://www.galieh.blogfa.com/

چه درد عمیقی پشت این کلمات خابیده. چه ترکیب جادویی‌ای داده اید به این کلمات. جای بحث بسیار دارد این کلمات و من توی سایت دانشگاه نشسته ام و فقت میتوانم بگویم میتوانستید کلمه‌ی جنگ را نیاورید. ولله که شعر خوبی بود.

مریم بانو دوشنبه 24 دی‌ماه سال 1386 ساعت 16:54 http://www.almakhanomjan.blogfa.com

سلام
شاید همان طور که برخی دوستان گفته اند به محض ورود به دنیای شعری شما حداقل با دو رویکرد متفاوت روبه رو هستیم :
1- ساختار روایی شعر که برجستگی های زیباشناسانه ی خود را از همان ابتدا به رخ خواننده می کشد .
2- زبان متناسب با این ساختار روایی که به خوبی در خدمت فضای شعری شاعر است .
شاعر سعی می کند با پرهیز از ترکیب های اضافی متداول و نامتداول شعر امروزی , به مدد تشخص بخشی اشیاء و کوچک سازی لنز دوربین شعری خود , خواننده را وارد یک دنیای نا آشنای متفاوت کند . از این منظر تلاش شاعر پاسخ گفته و روز به روز به این دگرگونه اندیشی و دگرگونه نویسی نزدیک و نزدیک تر می شود . از سوی دیگر شاعر با توسل به زبان خشک و عاری از بازی های زبانی ( که البته در جای دیگرو از منظر دیگر خرده هایی بر این زبان گرفته ام ) به خدمت فضای شعری خود رفته و این زبان را به عنوان مکمل بستر شعری خود می آفریند :
از دیوار هم سایه که بالا بروی
دختری با موشک کاغذی
برایت نامه می فرستد .
با دماغ گنده برایش
سوسک پست می کنی .
و دیگر اینکه : هفت سطر اول شعر گیرایی خوبی داشت .
موفق و به روز
بای

ستاره جمعه 28 دی‌ماه سال 1386 ساعت 22:54 http://4baharo-1paeez.blogfa.com

سلام و خسته نباشید شعر ها یتان بسیار زیبا هستند

معصوم جمعه 28 دی‌ماه سال 1386 ساعت 23:29 http://ahestegiha.blogfa.com/

سلام
شعرتون خیلی جالب و متفاوت بود
و پشت هر سطرش یه فکر بزرگ و یه درد عمیق نشسته
جنگ زندگی پس از جنگل بود
.
.
و جنگل زندگی پس از جنگ.
خیلی زیبا بود، لذت بردم

آرزو-غ یکشنبه 30 دی‌ماه سال 1386 ساعت 17:50 http://www.parsef.blogfa.com

درود

شعرآمیخته ای از آنارشیسم مدرن! من سرشی نمینمولی آرام فریادم را میشم!!واقعیات تیره روشن /٫نهان و آشار از روزه روزهای ما و محوری هحول وحوش ما می+رخد و ما در آن بلیانه ایم زیرا نمی خواهیم آلوده معضلات آن شویم.شعر قوی و حامل پیامی بوداما خالی از ناآرامی های اوزانی هم نبود که این شعر را قدری کم وزن میکند و دچار هرج و مرج چنانچه من خواننده در برخورد نخست دچار تردید میشوم که این آیا شعر است...یا دغدغه های یک اندیشه نا آرام...موفق باشیدومن خوشحال میشوم که مطالب به روز شده من را به دیده منت تحلیل کنید...ممنونم

پیام سیستانی سه‌شنبه 2 بهمن‌ماه سال 1386 ساعت 16:20 http://www.psistani.blogfa.com

برزوی عزیزم

پس از شرمناکی های زیاد دوباره برگشتم . تا کی سرخوش باشم و فارسی نویس یاری ام کند را نه من می دانم نه جنگل ، نه جنگلبان ، نه سربازان شعرت و نه بیوگان باکره ای که نمی دانم اکنون در کجای ناکجا آباد زیستن در پی آرزوهای فروخورده ی خویش می گردند و دل به قابی کهنه و چند یادمان موریانه زده خوش کرده اند.

پیام سیستانی چهارشنبه 3 بهمن‌ماه سال 1386 ساعت 21:42 http://www.psistani.blogfa.com/

نمی دانم چرا هنگامی که به شعر برزو چشم می دوزم ـ بر روی صفحه ی رایانه ـ همواره صدای او را می شنوم و نیز شیوه ی خواندن شعرش را که به گونه ی اجرای بازیگری ست که می خواهد متنی را برای آدمیانی دیگر بخواند. با این که برزو را ندیده ام اما فراز و فرود صدایش ، رنگ مکث هایش ، درنگ تار هایی که با آن ها تار و پود خویش و نیز هستی را در هم می تند را حس می کنم . حتی گرما ، زمختی ، سادگی ، پرخاشگری و .. همه چیزی که در خودآگاه و ناخودآگاهش جریان دارد را . براستی اینها چه می تواند باشد ؟ آیا نوعی تکثیرگری در زبان است یا نوعی خودپرتابی در من ِ دیگران ؟ به گمان بنده افزون بر اینها می تواند بشارتی باشد برای رسیدن منِ شاعر به زبانی خصوصی در گستره ی زبان و نیز بیان . به گونه ای دیگر به گمان بنده برزو ساختار بیانی و دستگاه منسجمی برای چگونگی بیان من ِ خویشتن دارد . از این دیدگاه برزو را می توان از آن دسته شاعرانی دانست که دارای زبانی مستقل است . زبانی که حتی بی امضای او نیز قابل فهم و تشخیص است . یعنی این که از شیوه ی چینش واکه ها ، اصوات و واژگان و نیز چگونگی برخورد شاعر با رویه و درون زبان ، دستگاه پرپیچ و تاب استعاره ساز ، بازی های زبانی و معنایی ، شیوه ی تقطیع مصرع ها ، نحوه ی خواندن و بیان شعر ، و... به آسانی می توان پی به نام برزو برد . شعر برزو انگار پرونده های در هم و بر همی ست که او هر روزه ورق می زند و می خواهد ما را نیز در این ورق زدن ها سهیم کند . پرونده هایی گاه همسان و گاه نا همسان . اصلا شعر برزو را باید شعر در هم تنیدگی حوادث نامید ، یعنی این که حادثه ها همانگونه که روزانه بی هیچ مرزی و پرس و جویی اتفاق می افتند و بر سر و روی ما آوار می شوند در شعر برزو نیز اتفاق می افتند و آوار می شوند. شاید راز لحن های مختلفی که در شعر برزو حضور دارند نیز همین باشد . برای بنده نیز این حوادث در شعر مهمند زیرا شعر بدون حادثه کم خون ، ناتوان ، بی جان و بی جهان می شود و در انتها نیز به تکرار رویه های زبانی و حوادثی ساختگی دل خوش می کند . نکته ی دیگر این که برزو با حوادث زندگی می کند و در حوادث نفس می کشد ، اما این بار کار وارونه است او می خواهد که حوادث در او و شعرش نفس بکشند .
شادکامی برزو را از بن جان آرزومندم .
ارادتمند شما : پیام سیستانی

پس کوچه جمعه 5 بهمن‌ماه سال 1386 ساعت 17:26 http://www.paskuche.blogfa.com

سلام عزیز
بی نهایت ممنونم از لطفت برزو جان
خوشحالم که دوستان ارزشمند و بزرگواری چون شما دارم که هنوز ما را فراموش نکرده اند
کارت را از جان دوست داشتم
بسیار زیبا بود با تعابیر و تصاویر نو و در عین حال جاندار و زنده ..
فکر می کنم دیگر ها را دوستان دیگر گفته اند !
می ماند: در پناه باران

آرزو شنبه 6 بهمن‌ماه سال 1386 ساعت 19:30 http://www.c-g.blogfa.com

سلام ..
من مانند دوستان نقد حرفه ای بلد نیستم اما نظر خودم را در مورد شعر برایتان می نویسم ..
وقتی یکبار می خونی از کلمه ها و جمله های نو لذت می بری ..اما مجبور می شوی هی سر سطر برگردی و از اول تا آنجا بخوانی تا در ذهنت پراکنده ها بهم وصل شوند ..ولی در دفعه بعد شعر با تمام پراکنده هایش متصل شده و زنجیر وار هضم میشود ..و من لذت بردم ..
امیدوارم در تمام به روز کردن هایتان بتوانم بخوانم شما را و استفاده کنم .

ن.ک شنبه 15 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 21:02 http://www.zeos-kat.blogfa.com

حتی امروز که قطارها مرخصی بودند....................زیبا بود.............

دنیای رنگ وکلمات جمعه 16 مرداد‌ماه سال 1388 ساعت 11:57 http://www.serova.blogfa.com

سلام
من هم با نظر دوستی که می گفت نوشته کمی پراکنده است موافقم.
(مشهد)

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد