خودکار کم رنگ

به آموزگار شعر شمال زنده یاد تیرداد نصری

خودکار کم رنگ

به آموزگار شعر شمال زنده یاد تیرداد نصری

شعر

دفتر ِ خاطرات را

به خشک شویی داده ای وُ

تلو تلو خوران

انگارکه دوغ خورده باشی

در ازدحام ِ خیابان

رسوب های ِ ذهن را

بالا می آوری وُ

مشت هایی که

به یک صد وُ بیست وُ چهار هزار پیامبر نرسیده اند

به تلافی ِ جهنّم

زیر ِ گو نه هایت را

کبود می کنند وُ

اگر سگ ها

تو را نمی شناختند

حالا باید به تاوان

مَنُّ و سَلوی ِ ارسال نشده و

بی کاری ِ پیامبران ِ بنی اسرائیل

در حضور ِ سامری

که گنجشک را رنگ می کرد

تا جای ِ کایت بفروشد

چهل و پنج سال

در صحرای ِ آفریقا

دانه های ِ شن را می شمردی.

دفتر ِ خاطرات

از خشک شویی ِ محل

که به خانه می رسد

تمام خشک وُ خیس ِ هم سفرانش را

زیر ِ آفتاب پهن می کند

و دشداشه های ِ ریش دار

معبد ِ سلیمان را

با بلیط رفت و برگشت

به جزایر ِ سلیمان عوض می کنند.

انگار نیل در دو راهی ِ فرات

به گل نمی نشیند وُ

از کشتی نوح

فقط شترها نجات می یابند.

 

 2۳/8/1385_زنجان

نظرات 6 + ارسال نظر
رز چهارشنبه 4 مهر‌ماه سال 1386 ساعت 22:02 http://shabeshear.blogfa.com/

سلام جناب علیپور عزیز
اینکه شما خبر نمیکنید و ما باید تند تند سر بزنیم که مبادا از قافله عقب بمانیم هم برای خودش لطفی دارد که لابد به همین دلیل هم این کار را میکنید که مخاطبان را در انتظاری شیرین نگه دارید .
ظاهرا این بار زود رسیدم و جزء اولینها هستم .و این کمی برایم سخت است . چون این کار بر خلاف شعرهای گذشته تان کششی که باید برایم نداشت یعنی راستش کمی مبهم بود .
پس با اجازه سر فرصت میخوانم و برمیگردم .
تا بعد...

رز جمعه 6 مهر‌ماه سال 1386 ساعت 01:08 http://shabeshear.blogfa.com/

سلام مجدد جناب علیپور
خوب راستش از آن دسته کارهایی بود که چند خوانش پی در پی را برای ارتباطی که دوست داشتم می طلبید .
مثل اغلب کارهایتان تصویر سازی حرف اول را میزند .با استفاده از المانهای تاریخی و جغرافیایی البته با هویتی جدید ؛ اعتراضی شیرین را به نمایش گذاشته اید . ولی بین دو بخش ابتدایی و انتهایی شعر یک ناهماهنگی ،یک گره کوچک وجود دارد که ارتباط را کمی کمرنگ میکند . دقیقا از جایی که « دفتر ِ خاطرات/از خشک شویی ِ محل/که به خانه می رسد » این اتفاق شروع میشود .تا قبل از این بند ،کار خوب پیش رفته اما از این به بعد ، بگذارید راحت تر بگویم ...
دفتر خاطراتی که به قول شما شسته شده چه نیازی دارد که زیر آفتاب پهن شود تا تر و خشکش با هم بسوزد (البته این تعبیر من بود شاید منظور شما چیز دیگری باشد ) و تغییر مسیر ذهنی مصورش هم با همین تعبیر کمی عجیب مینمود .
اما سطر آخر هرچند جایش تثبیت شده نبود اما به خودی خود زیبا بود «از کشتی نوح /فقط شترها نجات می یابند. » از همان دسته پیامهای شعری مصور شما که من خیلی دوستش دارم .
چراکه تاثیرش از ترکیب سازیهای معمول صدها برابر بیشتر است .
اطاله کلام و صراحت لهجه ام را هم به وسعت اندیشه تان ببخشایید .باز هم منتظر خوانش قلم زیبایتان هستم .
یا حق .

رز شنبه 7 مهر‌ماه سال 1386 ساعت 00:22 http://shabeshear.blogfa.com/

جناب علیپور عزیز باز هم سلام...
فکر کنم سوء تعبیری پیش آمده که البته مسببش هم خودم بودم که ذهن و زبان را یکی نکردم.
اولا بگویم که به هیچ وجه در مقام نقد نیستم و فقط به عنوان یک خواننده نظرم را گفتم. و از آنجا که هر کس برداشت خودش را از یک اثر دارد خوب درست یا نادرست نوع نگاه من هم اینچنین بود .
ببینید من دنبال یک روند منطقی بودم .شاید کمی شبیه همان چیزی که در شعر کلاسیک موقوف المعانیش میخوانند . منظورم این است که شما وقتی میگویید «دفتر ِ خاطرات/
از خشک شویی ِ محل /که به خانه می رسد » پس یعنی باید از سر نوشته شود .سفید سفید است .به عبارت دیگر :
اینکه تمام ذهن را فرمت کنی دیگر چیزی برای تغییر باقی نمی ماند .حرف من این است که چرا دارد این اتفاق می افتد ؟!ابهامی که گفتم از همین جا نشات گرفته است .
نمیدانم توانستم درست منظورم را بیان کنم یا نه ؟ اما باز هم تاکید می کنم که این فقط و فقط یک نظر شخصی است و می تواند درست هم نباشد . پس به دل نگیرید و بگذرید و بگذارید به حساب یک گفتمان دوستانه آن هم از طرف کسی که همیشه از خوانش اشعار شما محظوظ میشود .
این که آنطور هم نوشتم در قلم شما خدای نکرده تصرف نکردم،تعبیرم از آن سطر با توجه به سطرهای پیشینش این طور بود . انشاالله که سوء تفاهمات مرتفع شده باشد . از این به بعد هم قول میدهم از این زاویه به قلم زیبای شما نگاه نکنم هرچند این تصاویر بکر خواه ناخواه خواننده را به دنبال خود میکشد و از جنبه های دیگر شعری باز میدارد .
باز هم ببخشید .

محب پنج‌شنبه 12 مهر‌ماه سال 1386 ساعت 23:16 http://sarapoem.persiangig.com

سلام
نهایت استفاده و لذت را از وبلاگ ارجمندتان بردم. معولا اینجا می آیم و استفاده می کنم اگرچه برای نظر دادن قدری تنبلی می کنم.اما دلم نیامد زحمات شما برای مدیریت وبلاگ را حداقل در حد سپاس بی جواب بگذارم.
عزیز باشید

مهرداد سنجابی جمعه 13 مهر‌ماه سال 1386 ساعت 00:40 http://mm26nn30.persianblog.ir

سلام
شعرشمامثل همیشه زیبابود. تصاویر بودندکه لایه به لایه حرف میزدندوبازهم استفاده ازآرایه ها و صنایع ادبی حرف اول رادرشعرشمامیزد. ضمنا در خصوص بازگشت دفتر از خشکشویی بانظر دوست مشترکمان رز موافق نیستم چراکه هیچ تضمینی وجودنداردکه خاطرات با سالها شستشو هم شسته شوند. هر کدام ازماها خاطراتی داریم که بارها آنرا شسته ایم اما هرگز از ذهنمان پاک نشده اندونخواهندشد. پایان بندی شعرتان را پسندیدم . قلمت سرفراز.

محمد حسین بهرامیان جمعه 13 مهر‌ماه سال 1386 ساعت 07:29 http://sarapoem.com

سلام
ممنون از حضورتان
در صدد رفع مشکلی که ذکر کردید خواهم بود
پیروز باشید

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد