باران که می سیلد جوی می رودد دریا می موجاند.
در گالری ِ نقاشی آب رنگ رنگ
برصورت پاشید و ُ
تابلوی ِ مونالیزا لبخند نمی زند
چقدر جعلی لبش نقاشی شده
که چیزی نمی تواند بخورد و ُ
قاب به هم می ریزد و ُ
درتوالت ِ زنانه آینه که نباشد
خط ِ لب ِ مونا لیزا
روی ِ یقه ی ِ پیراهن ِ مردانه برق رفته بود
که چقدر تابلوی ِ مریم ِ (ع) رافایل شده ای
با چشمی که لنز ، زیبایی ِ شرقی اش را رنگ زده و ُ
لیلی ِ بیا بان ِ بنی عامر در هاید پارک ِ لندن
بستنی برای ِ دندان ضرر دارد
که چیپس ِ فلفلی با ماست ِ موسیر و ُ
استکان ِ چای خالی می شود
کشتی دراسکله پهلو گرفته و ُ
موهایت باد را می رقصاند
تا کلبه ی ِ میان ِ بوته های ِ چای
با دامن ِ چین دار ِ قاسم آبادی
شاید پیر مردی که چپق می کشد
از سبک های ِ عصر ِگوتیک
و معنویت ِ امام زاده ی ِ پایین ِ کوه
گالری را به خیابان وصل کند
که باران بوی ِ خاک می دهد
_:«بیا زیر چتر کسی ما را نمی شناسد »
که توپ ِ ناپلیون در واترلو ترکید و ُ
داور ناچار سوت پایان کشید.
29/4/1384_نوشهر_مازندران
بیا زیر چتر کسی که ما را نمی شناسد ... آفرین !
خواندیدنی شعری کاملن مبتنی بر دمکراسی ست و نه این دمکراسی دروغینی که شعارش را سیاسیون می دهند که دمکراسی راستین و هنری و نیز این ادعا که خواندیدنی ، وظیفه ی سرودن شعر سطری را از دوش شاعر برداشته و بر عهده ی خوابیننده گذاشته ، در این خوابینشگری ، به عینه مصداق می یابد . به عبارت دیگر ، مخاطب خواندیدنی "شاعر" است و مولفش – شاعر - ! این – شاعر – با شاعری که پیش از این می شناختیمش، خیلی فرق دارد و نخستین و مهم ترین فرقش ، همین که مولف خواندیدنی دست کم باید "دوکاره" باشد ؛ یعنی هم شاعر و هم نقاش ، هم شاعر و هم داستان نویس ، هم شاعر و هم فیلم ساز و ... !
..
..
..
پاره حرف دارد !
ســـــــــــلام !
بـا معرفی کـتـاب "لـبـت را غـلاف کــن"
سروده مهندس : حسیـن رضـوی فـرد (حـُـرّ ) بـه روزم !
نــظـــــــــــــــــــر و پـیـشـنـهــــــــــــــاد را فـرامــــوش نـکـنـیـــــــــد.
مـانـا بـاشـیــد و کـــامــــروا !